کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان قاطع). غراب .(منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس ). مرغی سیاه که منقار سرخ دارد و در چشم او دائره ای سفید ...
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (اِخ ) (تنگه ٔ...) یکی از چهار جاده که بندرعباس را به کرمان متصل میکند. تنگه ٔ زاغ از ایسین عبور و دوره ٔ کوه گنور را طی میکند بطرف سعادت آباد قاقم (نزدیک طارم ) حاجی آباد پیش میرود و از آنجا به کرمان میرسد. (جغرافیای کیهان ج 3 ص 448). و رجوع ب...
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (اِخ ) ابن تهماسب همان زاب بن تهماسب است . رجوع به ذیل مجمل التواریخ و القصص ص 29 و زاب در همین لغت نامه شود.
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بخش سیمگان شهرستان جهرم . واقع در 5000 گزی شمال باختری کلاکلی در کنار راه عمومی سیمگان به میمند. واقع در دامنه ای است گرمسیر و مالاریائی . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیمگان و دارای محصول غلات ، لیمو و خرما است . (از فرهن...
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (اِخ ) طبری در وقایع سال 128 هَ . ق . آرد: کرمانی چون پیروزی نصربن سیار را دید، علم را از محمدبن عمیره گرفت و نبرد کرد تا وی را شکست داد... محمدبن مثنی در حالی که زاغ بهمراه وی بود علمی زردرنگ بدست گرفت و حمله کرد. (از تاریخ طبری ج 9 چ نلدکه ص ...
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (ع اِمص ) میل . عطف وبرگشت . (ناظم الاطباء) .
-
زاغ
لغتنامه دهخدا
زاغ . (ع اِ) کلاغ کوچک مایل بسفیدی که مردار نخورد. (اقرب الموارد). زاغ کوچک که به سفیدی زند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
گردنه ٔ زاغ
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ زاغ . [ گ َ دَ ن َی ِ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه خرم آباد و بروجرد.
-
زاغ آشیان
لغتنامه دهخدا
زاغ آشیان . (اِ مرکب ) مقلوب آشیان زاغ . آشیانه ٔ زاغ . لانه ٔ زاغ : سعدی بقدر خویش تمنی وصل کن سیمرغ ما چه لائق زاغ آشیان تست .سعدی .
-
زاغ اهلی
لغتنامه دهخدا
زاغ اهلی . [ غ ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل زاغ دشت رجوع به زاغ ده باش شود.
-
زاغ بانگ
لغتنامه دهخدا
زاغ بانگ . (اِ مرکب ) مقلوب بانگ زاغ . آواز زاغ : بر گلت آشفته ام بگذار تا در باغ وصل زاغ بانگی میکنم بلبل هم آوائیم نیست .سعدی .
-
زاغ پیسه
لغتنامه دهخدا
زاغ پیسه . [ غ ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ دورنگ . (فرهنگ شعوری ). نام این پرنده در زبان فارسی کلاغ زاغی ، زاغی ، زاغچه ، مستکری ، کلاغ ، پیسه ، کچله ، قژله ، قچل ، کلاژه عکر و عقعق است و دو نام اخیر در فرهنگهای عربی مضبوط است . (نامهای...
-
زاغ پینه
لغتنامه دهخدا
زاغ پینه . [ غ ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ پیسه است . (فرهنگ شعوری ). و آن مصحف است .
-
زاغ دشت
لغتنامه دهخدا
زاغ دشت . [ غ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زاغ است و آن را کلاغ دشت (غراب الزرع ) نیزمیگویند از آن روی که در دشت و صحرا زندگی میکند:یکی دشت پیمای پرنده زاغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ . اسدی (گرشاسب نامه ).محقق حلی در کتاب شرایع آرد: و یحل غراب الز...