کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوره زار
لغتنامه دهخدا
گوره زار. [ رِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بالا از بخش کمیجان شهرستان اراک واقع در 72 هزارگزی جنوب کمیجان و یکهزارگزی راه عمومی شراء. دامنه و سردسیر و سکنه ٔ آن 514 تن . آب آن از رودخانه ٔ شراء است . محصولش غلات و بنشن و انگور و شغل اهالی زراعت ...
-
کشت زار
لغتنامه دهخدا
کشت زار. [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زراعتگاه . زمین زراعت شده . مزرعه .پالیز. مَحقَلَه . (یادداشت مؤلف ). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت : و گر اسب در کشت زاری شودکسی نیز بر میوه داری شود. فردوسی .بیامد خداوند آن کشت زاربه پیش نگهبان ب...
-
کشته زار
لغتنامه دهخدا
کشته زار. [ ک ِ ت َ / ت ِ] (اِ مرکب ) کشت زار. مزرعه : از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه فرش بساطی بود آن را باز کردندی و بدان نشستندی بدان وقت که اندر زمین سبزی و شکوفه نماندی و لب های آن بر کرانه گرداگرد به زمرد بافته بود هر که اندر آن بنگرس...
-
گیاه زار
لغتنامه دهخدا
گیاه زار. (اِ مرکب ) علفزار.مرتع. گیاه خور. گیاخورد. گیاچر. چراگاه . چمنزار : شتر داند که گیاه زار کجا است تا آنجا شود. (ابوالفتوح ج 3 ص 328). از زمین بیرون آورد آب و گیاه زار. (ابوالفتوح ج 5 ص 472). گله ها که در آن نواحی و گیاه زارهای آن مراعی یافت ...
-
کرشمه زار
لغتنامه دهخدا
کرشمه زار. [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) محل کرشمه . (فرهنگ فارسی معین ). جای ناز و کرشمه : جواب آن غزل است این که طالبا گفته ست کنار و جیب نگه را کرشمه زار کند. ارادت خان واضح (از آنندراج ).کرشمه ریزیت از حد گذشت بر دلهاکرشمه زار ترا من چه چاره خو...
-
کنف زار
لغتنامه دهخدا
کنف زار. [ ک َ ن َ ] (اِ مرکب ) محلی که کنف بسیار در آن روید (در گیلان و مازندران معمول است ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گاودانه زار
لغتنامه دهخدا
گاودانه زار. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار، واقع در 25000گزی شمال باختری خسروآباد و 2000گزی شهرک . تپه ماهور، سردسیر، دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری ، صنایع دس...
-
گره زار
لغتنامه دهخدا
گره زار. [ گ ِ رِه ْ ] (اِ مرکب ) پر از گره . || زلف در هم پیچیده . (ناظم الاطباء) : مشاطه زد به گره زار طره ات ناخن عجب که عقده ٔ دل واشود به آسانی .ملاطغرا (آنندراج ).
-
نفاق زار
لغتنامه دهخدا
نفاق زار. [ ن ِ ] (اِ مرکب ) جای پر از نفاق و دورنگی و ریا : نفاق زار جهان قابل توطن نیست خوشا کسی که غریب آمد و غریب رود.میریحیی (از آنندراج ).
-
نفت زار
لغتنامه دهخدا
نفت زار. [ن َ ] (اِ مرکب ) زمین های نفت دار. (یادداشت مؤلف ).
-
نفس زار
لغتنامه دهخدا
نفس زار. [ ن َ ف َ] (اِ مرکب ) از عالم گلزار. (آنندراج ) : شد صرف نفس بسی درین کارتا همنفسم شد این نفس زار.واله ٔ هروی (از آنندراج ).
-
نخل زار
لغتنامه دهخدا
نخل زار. [ ن َ ] (اِ مرکب ) نخلستان . آنجا که نخل بسیار باشد. که خرمابن بسیار دارد : گر رطب رنگ ناگرفته شد از نخل نخل کیانی به نخل زار بماند.خاقانی .
-
نمک زار
لغتنامه دهخدا
نمک زار. [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) زمین شور که در آن نمک فراوان باشد. (ناظم الاطباء). شورستان . مَمْلَحة. مَلاّحة. نمکسار. (یادداشت مؤلف ). شوره زار. (فرهنگ فارسی معین ) : چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم چون به تابستان نمک زار بیابان آمده . خاقانی ...
-
نی زار
لغتنامه دهخدا
نی زار. [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جاده ٔ قم به اصفهان . در جلگه ای بر کنار رود واقع و دارای 355 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ قم و محصولش غلات ، بادام ، توت ، قیسی و شغل اهالی زر...
-
سپست زار
لغتنامه دهخدا
سپست زار. [ س ِ / س َ پ ِ ] (اِ مرکب ) یونجه زار و زمینی که در آن یونجه کاشته باشند. (ناظم الاطباء). زمینی که در آن سپست کشته اند.