کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زارعین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زارعین
لغتنامه دهخدا
زارعین . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ زارع ، در حالت نصبی و جری . رجوع به زارع شود.
-
جستوجو در متن
-
کردگر
لغتنامه دهخدا
کردگر. [ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) آلتی است آهنین با زنجیری و دسته که زارعین بدان مرزهای کرد را راست کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
قلعه خدایار
لغتنامه دهخدا
قلعه خدایار. [ق َ ع َ خ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 50 تن است . و زارعین آن در نصرت آباد ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ابی فؤن
لغتنامه دهخدا
ابی فؤن . [ اُ ف ُ ءَ ] (معرب ، اِ) گلی است کبود که بیشتر در گندم زارها روید از خانواده ٔ قنطوریون و آنرا به ترکی حسن بیگ اودی و در تداول عوام زارعین نان روغنی گویند. و عربی آن مرّار باشد.
-
سولقان
لغتنامه دهخدا
سولقان . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء بخش کن شهرستان تهران . دارای 1395 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و رود محلی . محصول آنجا غلات ، گردو، سیب ، گلابی ،آلبالو، قلمستان و صیفی . زارعین مزرعه ٔ دوچناران ساکن سولقان هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
بل
لغتنامه دهخدا
بل . [ ب َ ] (ق ) (تل و...) در اصطلاح عامیانه ٔ فارسی زبانان ، بالا و پایین و جابجا کردن . (از فرهنگ لغات عامیانه ). کتل و تل : وزارت کشاورزی از بودجه ٔ خود تل و بل کرد و مقداری پیش قسط به زارعین داد. (از نطق مهندس فریور در جلسه ٔ 26 فروردین 1323 مجل...
-
جابلق
لغتنامه دهخدا
جابلق . [ ] (اِخ ) از قرای تربت حیدریه . خانوار و زارع بخصوص ندارد و جزئی زراعتی آنجا میشود مدار شربش به آب قنات است و زراعت آنجا را زارعین قریه ٔ ریور میکنند. حصاربند و سکنه ندارد. جدید النسق است . (مرآت البلدان ج 4 ص 20).
-
جردکان
لغتنامه دهخدا
جردکان . [ ] (اِخ )مؤلف مرآت البلدان آرد: جردکان از مزارع قدیم قم است که از آب نهر مشروب میشود. این مزرعه در کنار رودخانه ٔ اناربار و در جنب باغات فردوس واقع است . زارعین آن از سکنه ٔ شهر قم هستند و مزرعه تیول متولی باشی حضرت معصومه (ع ) است . (از م...
-
زمین دار
لغتنامه دهخدا
زمین دار. [ زَ ] (نف مرکب ) مرزبان . (دهار) (آنندراج ). || خداوند ده و ریش سفید ده . (ناظم الاطباء). دارنده ٔ زمین و صاحب ملک و مزرعه . || به اصطلاح هندی ، مأموری که مالیات اراضی سپرده ٔ بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. (ناظم الاطباء)....
-
دشت حر
لغتنامه دهخدا
دشت حر. [ دَ ح ُ ] (اِخ ) نام دشتی است حاصلخیز در دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه . این دشت در 25 هزارگزی جنوب شرقی ده شیخ واقع شده است و زارعین قرای انجیر لوسه ، سه تیان ، وانی سر، زیارت تمرمان ، برکش ، کانی دانیار، قلقله ، قجبر و گریشه در...
-
چلوی
لغتنامه دهخدا
چلوی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی جنوب کوزران و 4 هزارگزی باختر راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است . دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه و نهر دوکتان . محصولش غلات حبوبات دیم ، مختصر چغندر قند ...
-
سنرد
لغتنامه دهخدا
سنرد. [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 600 تن سکنه است . آب آن از حبله رود. محصول آنجا غلات ، پنبه ، بنشن ، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری ، قالیچه ، گلیم ، جاجیم و پلاس بافی است . دبستان دارد و ساکن...
-
بالاجاده
لغتنامه دهخدا
بالاجاده . [ دَ / دِ ] (اِخ )از دیه های سدن رستاق مازندران . (از ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 168). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهیست از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان که در 7 هزارگزی جنوب خاوری کرد کوی و 3 هزارگزی جنوب شوسه ٔ ...
-
کلانتر
لغتنامه دهخدا
کلانتر. [ ک َ ت َ ] (ص تفضیلی ، اِ مرکب ) بزرگتر. عظیم تر. (ناظم الاطباء). بزرگتر قوم . (فرهنگ فارسی معین ). از کلان + تر (علامت تفضیل )، بزرگتر به سال : هر که مرا بیند، بحقیقت داند که من دوش نزاده ام از مادر و از شما بسیار کلانترم . (سندبادنامه ص 50...