کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاد و ولد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاد و ولد کردن
لغتنامه دهخدا
زاد و ولد کردن . [ دُ وَ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زائیدن فرزندان و بوجود آوردن اولاد بسیار.
-
واژههای مشابه
-
نخست زاد
لغتنامه دهخدا
نخست زاد. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نخست زاده . فرزند اول . نخری . (ناظم الاطباء). نخستین زاد. فرزند اکبر. (آنندراج ).
-
نیک زاد
لغتنامه دهخدا
نیک زاد. (ص مرکب ) پاک نژاد. پاک سرشت . پاک گوهر : به برزوی شیراوژن آواز دادکه ای پهلوان زاده ٔنیک زاد.فردوسی .
-
شوم زاد
لغتنامه دهخدا
شوم زاد. (ن مف مرکب / ص مرکب ) به شومی زاده . زاده ٔ به شومی . بداختر. شوم اختر : بخواهم ز کیخسرو شوم زادکه تخم سیاوش به گیتی مباد.فردوسی .
-
وهان زاد
لغتنامه دهخدا
وهان زاد. [وَ ] (اِخ ) نام قلعه ٔ سُمَیْرَم که از اعمال اصفهان بوده است . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ) (معجم البلدان ).
-
آتش زاد
لغتنامه دهخدا
آتش زاد. [ ت َ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) که از آتش زاده است .
-
پیش زاد
لغتنامه دهخدا
پیش زاد.(ن مف مرکب ) زاده از پیش . که قبلاً متولد شده باشد.
-
زاد خاطر
لغتنامه دهخدا
زاد خاطر. [ دِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) زائیده ٔ خاطر. رجوع به زاده ٔ خاطر شود.
-
شاخه زاد
لغتنامه دهخدا
شاخه زاد. [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) (جنگل ...) جنگلی که با نشاندن شاخه ها کرده باشند. مقابل دانه زاد.
-
نجیب زاد
لغتنامه دهخدا
نجیب زاد. [ ن َ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) نجیب زاده . رجوع به نجیب زاده شود.
-
مرده زاد
لغتنامه دهخدا
مرده زاد. [ م ُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) مرده زاده . مولود مرده به دنیا آمده . (از لغات فرهنگستان ).
-
اعجمی زاد
لغتنامه دهخدا
اعجمی زاد. [ اَ ج َ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) اعجمی زاده . آنکه فرزند غیر عرب باشد. || ایرانی نژاد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بی زاد
لغتنامه دهخدا
بی زاد. (ص مرکب ) (از: بی + زاد عربی ) بی توشه . آنکه زاد ندارد. (یادداشت مؤلف ): ارمال ؛ بی زاد ماندن قوم . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بی زاد
لغتنامه دهخدا
بی زاد. (ص مرکب ) بی زاده . بی فرزند. بی نسل .