کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ریگ شوی
لغتنامه دهخدا
ریگ شوی . (نف مرکب ) ریگ شو. کسی که می شوید ریگهای آمیخته به ذرات طلا را. (ناظم الاطباء). || (اِمص مرکب ) شستن ریگ تا خرده ٔ زر و نقره از آن حاصل کنند. (از غیاث اللغات ).- ریگ شو، ریگ شوی کردن ؛ شستن ریگ زرگری . (آنندراج ). شستن دانه ها و حبوب را در...
-
ریگ شویی
لغتنامه دهخدا
ریگ شویی . (حامص مرکب ) خاک شویی . خاک شوری . خاک بیزی . شستن ریگ زرگری . (آنندراج ). شستن ریگ تا خرده ٔ زر و نقره از آن حاصل کنند. (از غیاث اللغات ).
-
ریگ موری
لغتنامه دهخدا
ریگ موری . (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل .916 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و صنایع دستی زنان گلیم و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ریگ ودا
لغتنامه دهخدا
ریگ ودا. [ وِ ] (اِخ ) جزو اول از چهار جزو «ودا» کتاب مقدس برهمنان ، قدیمترین اثر ادبی هندی به زبان سنسکریت است . (یادداشت مؤلف ). وداس مجموعه ٔ کتب مقدس و «ریگ » نخستین کتاب مجموعه ٔ مزبور می باشد که خود مجموعه ای از ادعیه و سرودهای منظوم دینی است ...
-
مرده ریگ
لغتنامه دهخدا
مرده ریگ . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) میراث . آنچه از مرده باز ماند. باز مانده . وامانده . تراث . ارثیه . ترکه . متروکات . مرده ری : گنج زری که چو خسبی زیر ریگ با تو باشد آن نماند مرده ریگ . مولوی .از خراج ار جمع آری زر چو ریگ آخر آن از تو بماند مرده...
-
بندر ریگ
لغتنامه دهخدا
بندر ریگ . [ ب َ دَ رِ ] (اِخ ) بندر و قصبه ٔ مرکزی دهستان حیات داوداست که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است . و 2642 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
خامه ٔ ریگ
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ ریگ . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تل ریگ . نقا. (زمخشری ) : کرده از خلق دشمنان چو سحاب خامه ٔ ریگ را بخون سیراب .سنایی (از حاشیه ٔ برهان قاطع).
-
چم ریگ
لغتنامه دهخدا
چم ریگ . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یک مهه ٔ بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 15 هزارگزی جنوب مسجدسلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفتگل واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از لوله کشی شرکت نفت . محصولش غلات .ش...
-
علی آباد پشت ریگ
لغتنامه دهخدا
علی آباد پشت ریگ . [ ع َ دِ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم واقع در 33 هزارگزی جنوب خاوری فهرج و 5 هزارگزی شمال راه فرعی بم به خاش . ناحیه ایست جلگه و گرمسیر و مالاریائی . دارای 305 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول...
-
جستوجو در متن
-
ادعاص
لغتنامه دهخدا
ادعاص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دِعص ، بمعنی ریگ توده ٔ گرد و پشته ٔ ریگ مجتمع و پشته ٔ خرد از ریگ .
-
رملة
لغتنامه دهخدا
رملة. [ رَ ل َ ] (ع اِ) ریگ . (دهار). ریگ و آن اخص از رَمْل است . (از منتهی الارب ). قطعه ای از رَمْل . (از متن اللغه ). یک توده از ریگ . (ناظم الاطباء). || قطعه ای از زمین که ریگ بر آن بالا آمده باشد. (از اقرب الموارد).
-
ریگزار
لغتنامه دهخدا
ریگزار. (اِ مرکب ) زمینی که همه ٔ آن ریگ باشد. (ناظم الاطباء). ارض محصحصة. ریگ . ریگستان . ریگ بوم . رملة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریگستان شود.
-
حقف
لغتنامه دهخدا
حقف . [ ح ِ ] (ع اِ) ریگ کژ. (مهذب الاسماء). ریگ توده ٔ کژ و دراز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). توده ٔ ریگ کج شده . توده ٔ ریگ کژ. ریگ توده . (دهار). ج ، احقاف ، حقاف ، حقوف . جج ، حقائف . || ریگ توده ٔ کلان و مدور و مشرف . بن ریگ توده . || بن کوه ...
-
ریگماهی
لغتنامه دهخدا
ریگماهی . (اِ مرکب ) سقنقور را گویند و آن را ریگ زاده هم خوانند. (آنندراج ). سقنقور. (ناظم الاطباء). رجوع به ریگ زاده و سقنقور شود.
-
رملی
لغتنامه دهخدا
رملی . [ رَ ] (ص نسبی ) ریگی . از ریگ . مانند ریگ . || قسمی از رسوب بول . (یادداشت مؤلف ).