کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریگستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریگستان
لغتنامه دهخدا
ریگستان . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) ریگزار. (ناظم الاطباء). ریگ . جای ریگ ناک . ریگ بوم . رمل . (یادداشت مؤلف ) : روی در آن ریگستان آوردم و روان شدم . (انیس الطالبین ص 217). رجوع به ریگزار شود.
-
ریگستان
لغتنامه دهخدا
ریگستان . [ گ ِ ] (اِخ ) نام محلی بوده که بخارا از یک سو بدان محدود بوده است . رجوع به احوال و اشعاررودکی ج 1 ص 60، 89، 93، 96، 99 و 285 شود.
-
جستوجو در متن
-
ریگزار
لغتنامه دهخدا
ریگزار. (اِ مرکب ) زمینی که همه ٔ آن ریگ باشد. (ناظم الاطباء). ارض محصحصة. ریگ . ریگستان . ریگ بوم . رملة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریگستان شود.
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَ ب َه ْ ] (ع اِ) ریگستان . || طریق نیک . (منتهی الارب ).
-
زردآهنگ
لغتنامه دهخدا
زردآهنگ . [ زَ هََ ] (اِ مرکب ) ریگستان . || استوار. محکم . ثابت . (ناظم الاطباء).
-
فرنداذ
لغتنامه دهخدا
فرنداذ. [ ف ِ رِ ] (اِخ ) نام دو ریگستان بسیار طویل در دهناء. (معجم البلدان ).
-
مدبه
لغتنامه دهخدا
مدبه . [ م ُدَب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) در ریگستان افتنده . (آنندراج ).
-
جرماب
لغتنامه دهخدا
جرماب . [ ] (اِخ ) محلی است در مغرب شور کن . شرق ریگستان .
-
ساسجرد
لغتنامه دهخدا
ساسجرد. [ ج ِ] (اِخ ) قریه ای است از قراء مرو در چهار فرسنگی آن براه ریگستان . (انساب سمعانی ). در معجم البلدان یاقوت ساسنجرد ضبط شده است .
-
ساسنجرد
لغتنامه دهخدا
ساسنجرد. [ س َ ج ِ ] (اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگی مرو براه ریگستان . (معجم البلدان ).سمعانی ساسجرد ضبط کرده است . رجوع به ساسجرد شود.
-
مفتجر
لغتنامه دهخدا
مفتجر. [ م ُ ت َ ج َ ] (ع اِ) مفتجرالرمل ، راه ریگستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ادحوه
لغتنامه دهخدا
ادحوه . [ اُ ح ُوْ وَ ] (ع اِ) جای بیضه نهادن و چوزه برآوردن شترمرغ در ریگستان . اُدحی ّ. اُدحیّه .
-
برصة
لغتنامه دهخدا
برصة. [ ب ُ ص َ ] (ع اِ) خانه ٔ جن . || جایی در ریگستان که گیاه نرویاند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شادغر
لغتنامه دهخدا
شادغر. [ غ َ ] (اِخ ) ولایتی است به ماوراءالنهر که ورای آن بیابانی است ریگستان ، کفار در آن مقام دارند و مردم آنجا اکثر جولاه باشند. (فرهنگ رشیدی ). مصحف شاوغر. رجوع به شاوغر شود.