کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریکا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریکا
لغتنامه دهخدا
ریکا. (اِ) معشوق . مطلوب . محبوب . (از فرهنگ فارسی معین ) (برهان ) (ناظم الاطباء). || به معنی پسر آمده و در تبرستان این شایع است . (آنندراج ) (انجمن آرا). به لهجه ٔ مازندرانی ، پسر. مقابل کیجا، دختر. (یادداشت مؤلف ). || هریک از پسران زیبا و خوش لباس...
-
ریکا
لغتنامه دهخدا
ریکا. (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . 121 تن سکنه دارد. آب آن از قره سو. محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
جستوجو در متن
-
رایکا
لغتنامه دهخدا
رایکا. (اِ) ریکا. محبوب و مطلوب و معشوق . (ناظم الاطباء) (از برهان ). محبوب و مطلوب و معشوق است ،و مردم تبرستان الف آنرا حذف کرده ریکا گویند و در نسوان استعمال نکنند و بیشتر در پسران استعمال کنند،دختران را کیجا گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از جهانگ...
-
کیجا
لغتنامه دهخدا
کیجا. (اِ) در لهجه ٔ مازندرانی ، دختر. مقابل ریکا به معنی پسر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
رایگا
لغتنامه دهخدا
رایگا. (اِ) رایکا. ریکا. مطلق معشوق که اهل طبرستان ریگا گویند. (رشیدی ) : رایگا روی نموده ست و غلطافتادی باش تادر طلب پویه جهان پیمایی . مولوی (از رشیدی ).شاید مبدل یا مصحف رایکا باشد. رجوع به رایکا شود.
-
استرلا
لغتنامه دهخدا
استرلا.[ اِ رِل ْ لا ] (اِخ ) نهری در جمهوری کوسته ریکا از آمریکای وسطی . این نهر از جبال پیکوبلانکو و سروشیرپیو سرازیر و از اجتماع پنج نهر حاصل و بسوی مشرق روان و بدریای آنتیل میریزد.
-
تئودوز
لغتنامه دهخدا
تئودوز. [ ت ِ ءُ دُ ] (اِخ ) تئودوسیوس . هندسه دان یونانی که در قرن اول میلادی میزیست . وی در «بیتی نی » متولد شد و بنامهای «تئودوز تری پولیی » و «تئودوز بیتی نیی » نیز شهرت داشت . از وی سه اثر جالب باقی مانده است : «سفه ریکا» ، «دو هابیتاسیونیبوس » ...
-
زیدک
لغتنامه دهخدا
زیدک . [ دَ ] (اِ) غلام بچه ٔ ترک مقبول را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). همان ریدک است که کودک نابالغ باشد و در رود گذشت . زیدک غلط است که صاحب برهان گفته . (انجمن آرا) (آنندراج ). غلام امرد بود. (اوبهی ). در کلمه ٔ «رود» صاحب انجمن آرا می گوید: «ر...
-
گریغ
لغتنامه دهخدا
گریغ. [ گ ُ ] (اِ) پهلوی «ویرک » (طرد، نفی بلد) ایرانی باستان ، ظاهراً وی - ریکا (و رجوع شود به گریختن = پهلوی ویرختن و رجوع شود به گریز. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گریز است که از گریختن باشد. (برهان ) (آنندراج ) : نیاز باز همی پرورد ورا دهقان چو ...
-
ریدک
لغتنامه دهخدا
ریدک . [ دَ / رَ / رِ دَ ] (اِ) پسر امرد بی ریش . (از ناظم الاطباء) (برهان ). پسر جوان امرد. بی ریش . (فرهنگ فارسی معین ). کودک . (از فرهنگ اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ). از پهلوی «ریتک »، به گمانم اینکه بجای راء بعضی فرهنگها زیدک با زاء ضبط می کنند، غل...
-
پسر
لغتنامه دهخدا
پسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] (اِ) پور. پوره . (برهان قاطع). پُس . فرزند نرینه . ریکا. ابن . ولد. ریمن ؟. (برهان قاطع). واد؟. (برهان قاطع). ابنم . (منتهی الارب ) : پسر بُد مر او را یکی خوبروی هنرمند و همچون پدر نامجوی . فردوسی .بخوردن نشستند با یکدگرسیاوش پ...