کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریه
لغتنامه دهخدا
ریه . [ رَی ْه ْ ] (ع مص ) ناپدیدشدن سراب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نمودن و ناپدیدشدن : راه السراب . (منتهی الارب ). || آمدن و رفتن مرد. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ).
-
ریه
لغتنامه دهخدا
ریه . [ رِ ی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهریار شهرستان تهران . دارای 186 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و صیفی و انگور و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ریه
لغتنامه دهخدا
ریه . [ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ریة. رئة. شش . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (دهار). عضوی است غیرحساس . (از قانون ابن سینا چ تهران ص 72). شش . سحر.ریتین ، تثنیه ٔ آن است . جگر سفید. سل . (یادداشت مؤلف ). به پارسی شش گویند. (از اختیا...
-
ریه
لغتنامه دهخدا
ریه .(اِ) خاک شور. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازفرهنگ جهانگیری ). || شوره . (ناظم الاطباء)(برهان ) (آنندراج ). || (اِمص ) افتادگی و بیچارگی . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ).
-
واژههای مشابه
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلوک وسیعی است در اندلس در سمت قبله ٔ قرطبه که به جزیرةالخضراء چسبیده است . (از معجم البلدان ).
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ رَی ْ ی َ ] (ع اِمص ) سیرابی . (ناظم الاطباء). لغتی است در ریَّة. (منتهی الارب ). || (ص )عین ریة؛ چشمه ٔ بسیارآب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) دیدار نیک ، گویند: الحمدﷲ علی ریتک ؛ ای رؤیتک . (ناظم الاطباء).
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ ری ی َ ] (ع اِمص ) سیرآبی ، گویند: من این ریتک ؛ ای من این ترتوون الماء. (ناظم الاطباء). || (ص ) عین ریة؛ چشمه ٔ بسیارآب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ ی َ ] (ع مص ) وری . (ناظم الاطباء). افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ). || آتش جستن از آتش زنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیرون شدن آتش از آتش زنه . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وُری ّ شود. || آگنده شدن مغز استخوان . (تاج المصادر بیهقی...
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ ی َ ] (ع اِ) آنچه بدان آتش افروزند از لته و هیزم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شش . (منتهی الارب ). تسهیل رئة به همزه . (از اقرب الموارد). رجوع به ریَه و رئة شود. || نوع . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (اِخ ) لقب احمدبن محمدبن علوجه ٔ (یا علویه ) سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به جراب الدوله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمد... شود.
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (ع اِ) باد. ج ، اَرواح ، اَریاح ، رُیاح ، ریَح .جج ، اَراویح ، اَراییح . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باد. (ترجمان القرآن جرجانی ). بادی که می وزد. (ناظم الاطباء). || بوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )...
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (ع مص ) سخت باد گردیدن روز. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || رسیدن باد چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یافتن درخت باد را و برگ آوردن گرفتن آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) || باد رسیده شدن چاه...
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . [ رَی ْ ی ِ ] (ع ص ) یوم ریح ؛ روز پاکیزه و خوش باد، و کذا مکان ریح و شی ٔ ریح ؛ یعنی چیزی خوشبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). روزی خوش . (مهذب الاسماء).