کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریم آهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریم آهن
لغتنامه دهخدا
ریم آهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریماهن . چرک و کثافت آهن که در وقت گداختن در کوره می ماند و در پتک زدن از آن می ریزد. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث اللغات ). نخجد. خبث الحدید.خبث . (یادداشت مؤلف ). خبث . (السام...
-
واژههای مشابه
-
ریم آهنج
لغتنامه دهخدا
ریم آهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریم آهنگ . بیخی است از گیاه که آن را خرغول گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیخ خرغول . (ناظم الاطبا). معرب ریم آهنگ . (انجمن آرا) (برهان ). ریم آهنگ . ریشه ٔ بارهنگ است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریم آهنگ و خرغول و بار...
-
ریم آهنگ
لغتنامه دهخدا
ریم آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریم آهنج . بیخ خرغول . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ریم آهنج است که بیخ خرغول باشد و آن چرک ریم زخم را پاک سازند و ریم آهنج معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به خرغول و ریم آهنج و بارهنگ شود. || آنچه که بدان چیزی ...
-
برف ریم
لغتنامه دهخدا
برف ریم . [ ب َ ] (اِ مرکب ) زردمرغک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) (گل گلاب ).
-
جستوجو در متن
-
داشخار
لغتنامه دهخدا
داشخار. (اِ) چرک آهن باشد که ریم آهن گویندش . و به عربی خبث الحدید خوانند. (برهان ). داشخال . زنگ آهن . ریم آهن .
-
ساید
لغتنامه دهخدا
ساید. [ ی َ ] (اِ) ریم آهن و آن چرکی باشد که از آهن بیرون آید. (برهان ) (آنندراج ).
-
بخجد
لغتنامه دهخدا
بخجد. [ ب َ ج َ ] (اِ) ریم آهن را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). تفاله ٔ آهن که در عربی خبث الحدید گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 156) (فرهنگ ضیا). ریماهن . ریم و کثافت از هرچیزی بخصوص ریم آهن . (ناظم الاطباء).
-
بیخلوش
لغتنامه دهخدا
بیخلوش . (اِ) ریم آهن . (ناظم الاطباء).
-
اقجنوش
لغتنامه دهخدا
اقجنوش . [ اَ ق َ ] (اِ) اقجنوس . (برهان ). ریم آهن باشد که آنرا به عربی خبث الحدید خوانند.
-
داشخوار
لغتنامه دهخدا
داشخوار. [ خوا/ خا ] (اِ) داشخار. ریم آهن . (شعوری ج 1 ورق 412).
-
نخجذ
لغتنامه دهخدا
نخجذ. [ ن َ ج َ ] (اِ) ریم آهن . || آن سنگ بود که ندافان محلاح بدان برزنندتا درشت گردد. (لغت فرس اسدی ). رجوع به نخجد شود.
-
سنی
لغتنامه دهخدا
سنی . [ س ِ ] (اِ) مخفف سینی است و آن خوانی باشد که از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان ) (آنندراج ). || ریم آهن . (برهان ) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ).
-
داشخال
لغتنامه دهخدا
داشخال . (اِ) داشخار. ریم آهن . (برهان ). (شاید کلمه از داش به معنی کوره و خال مخفف آخال ، به معنی چیزهای دور افکندنی باشد).