کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریمی
لغتنامه دهخدا
ریمی . (اِخ ) محمدبن عیسی ریمی شاعر عرب . (از معجم البلدان ). زرکلی مرگ وی را به سال 792 هَ . ق . نوشته است . برای اطلاع از نمونه ٔ اشعار وی رجوع به اعلام زرکلی شود.
-
ریمی
لغتنامه دهخدا
ریمی . (ص نسبی ) || منسوب به ریمة که ناحیه ای است در یمن . (از معجم البلدان ).
-
ریمی
لغتنامه دهخدا
ریمی . (ص نسبی ) منسوب به ریم به معنی چرکین و ریمناک . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ریم شود.
-
جستوجو در متن
-
اشتیم
لغتنامه دهخدا
اشتیم . [ اَ ] (اِ) چرک و ریمی را گویند که در جراحت باشد. (برهان ). استیم . و رجوع به استیم شود.
-
قرسنه
لغتنامه دهخدا
قرسنه . [ ق ِ رِ ن َ / ن ِ ] (اِ) چرک و ریمی را گویند که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
هو
لغتنامه دهخدا
هو. [ هََ / هُو ] (اِ) زردآب و ریمی را گویند که از زخم و جراحت برمی آید. || آب دزدیدن زخم و جراحت را نیز گفته اند. (برهان ). و در این صورت هو مبدل اَو و آب است . (از انجمن آرا). || ماه . قمر. || ابر. (ناظم الاطباء).
-
اوستیم
لغتنامه دهخدا
اوستیم . (اِ) آستین جامه . (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آستین . || چرکی که از زخم می پالاید و خون . (ناظم الاطباء). خون و ریمی باشد که از جراحت میرود. (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
-
استیم
لغتنامه دهخدا
استیم . [ اِ ] (اِ) ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ ا...
-
کیخ
لغتنامه دهخدا
کیخ . (اِ) چرکی بود که در گوشه های چشم جمع آید. (فرهنگ جهانگیری ). چرکی را گویند که در گوشه های چشم به هم رسد. (برهان ). چرک و ریمی که در کنج چشم جمع شود، و چون در پارسی خا با غین تبدیل یابد کیغ نیز آمده . (انجمن آرا). پیخ . رَمَص . قی (در چشم ). خیم...
-
ریمناک
لغتنامه دهخدا
ریمناک . (ص مرکب ) ریمی و دارای ریم . مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد. (ناظم الاطباء). باریم . پرریم . ریمگین . طَفِس . خم ناک . (یادداشت مؤلف ). چرکناک . (آنندراج ). || کثیف . ناپاک . چرکین . ملوث . پلید. آلوده . (ناظم الاطباء) : موی سر جغ...
-
ستیم
لغتنامه دهخدا
ستیم . [ س ِ ] (اِ) خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود، تا نشتر نزنند بر نیاید. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). جراحتی بود که سر او فراهم آمده باشد و خون در وی ریم شده و چون نیشتر بر آن زنند آن را نیز بگشایند. (اوبهی ) : گفت فردا نشتر آرم پیش...
-
شیرینه
لغتنامه دهخدا
شیرینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شیرینک و جوشی که در اندام و روی کودکان بهم رسد. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سعفه . سعفه ٔ رطبه . شیرینج . شیرینک . شکوفه . زردزخم . (یادداشت مؤلف ).شیرین . شیرونه . شیرینک . (از آنندراج ...
-
ترابیدن
لغتنامه دهخدا
ترابیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) رفتن آب بپالایش ، اندک اندک . و روغن نیز که از انا پالایش گیرد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چکیدن آب از کوزه بود. (اوبهی ). تراویدن و ترشح کردن باشد مطلقاً، اعم از آب و شراب و روغن و امثال آن از ظروف . (برهان ) (آنندراج ...
-
چرک
لغتنامه دهخدا
چرک . [ چ ِ ] (اِ) ریمی که از زخم آید. (برهان ). ریم که از زخم برآید، بهندی آنرا پیب گویند. (آنندراج ) (غیاث ). ماده ای غلیظ و سفیدرنگ و یا خون آلودی که در دملها تولید میگرددو از زخمها می پالاید. (ناظم الاطباء). ماده ٔ فاسدی که از زخم بیرون مییاید که...