کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریمناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریمناک
لغتنامه دهخدا
ریمناک . (ص مرکب ) ریمی و دارای ریم . مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد. (ناظم الاطباء). باریم . پرریم . ریمگین . طَفِس . خم ناک . (یادداشت مؤلف ). چرکناک . (آنندراج ). || کثیف . ناپاک . چرکین . ملوث . پلید. آلوده . (ناظم الاطباء) : موی سر جغ...
-
جستوجو در متن
-
حشر
لغتنامه دهخدا
حشر. [ ح َ ش ِ ] (ع اِ) خیک میانه و ریمناک .(یادداشت مؤلف ). خیک شیر ریمناک . (ناظم الاطباء).
-
ریمگین
لغتنامه دهخدا
ریمگین . (ص مرکب ) چرک آلوده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ریمناک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریمناک و ریم شود.
-
موسخ
لغتنامه دهخدا
موسخ . [ م ُوَس ْ س ِ ] (ع ص ) آنکه ریمناک می کند جامه را. (ناظم الاطباء). موسخ . چرک و ریمناک گرداننده . (آنندراج ).
-
کتن
لغتنامه دهخدا
کتن . [ ک َ ت ِ ] (ع ص ) ریمناک . چرکین . ریمگین .- سقاء کتن ؛ مشک چرکین و ریمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
موسخ
لغتنامه دهخدا
موسخ . [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایساخ . چرک و ریمناک گرداننده . (آنندراج ). مُوَسِّخ . آنکه ریمناک و چرک می کند جامه را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُوَسِّخ شود.
-
وسخ
لغتنامه دهخدا
وسخ . [ وَ س ِ ] (ع ص ) چرک و ریمناک . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
استیساخ
لغتنامه دهخدا
استیساخ . [ اِ ] (ع مص ) ریمناک شدن . (منتهی الارب ). چرکین شدن . (از اقرب الموارد).
-
حبنه
لغتنامه دهخدا
حبنه . [ ح ِ ن َ ] (ع اِ) دمل و دمیدگی بدن که آماس کند و ریمناک گردد.
-
وسب
لغتنامه دهخدا
وسب . [ وَ س َ ] (ع اِ) چرک و ریم . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). وسخ . (المنجد). || (مص ) چرک و ریمناک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چرک گردیدن و ریمناک شدن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
متقوح
لغتنامه دهخدا
متقوح . [ م ُ ت َ ق َوْ وِ ] (ع ص ) زخم ریمناک . (آنندراج ). ریش و زخم ریمناک گردیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقوح شود.
-
متقیح
لغتنامه دهخدا
متقیح . [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) جراحت ریمناک . (آنندراج ). زخم ریمناک . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیح شود.
-
طفاسة
لغتنامه دهخدا
طفاسة. [ طَ س َ ] (ع مص ) طفس . چرکن و ریمناک شدن جامه . (منتهی الارب ). شوخگن شدن . (تاج المصادر).
-
وصاء
لغتنامه دهخدا
وصاء. [ وَص َءْ ] (ع مص ) ریمناک و چرکین گردیدن . (منتهی الارب ). چرکین گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).