کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریمن
لغتنامه دهخدا
ریمن . [ رَ / رِ م َ ] (اِ) مکر. فریب . حیله . دغا. (ناظم الاطباء). || (ص ) محیل و مکار. دغاباز و کینه ور. (از برهان ) (از فرهنگ اوبهی ).حرامزاده و بدکار. (ناظم الاطباء). مکار. کینه ور. (صحاح الفرس ). سرکش و مکار. (از غیاث اللغات ). خبیث . پلید. نابک...
-
ریمن
لغتنامه دهخدا
ریمن . [ م َ ] (ص ، اِ) مکار. عیار. حیله باز. حرامزاده و پلید. (ناظم الاطباء). محیل و مکار. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). از «ریم » به معنی «خبث » و «من » به معنی نفس . صاحب . مالک . دارا. و شاید مخفف «ریو» + «من ». (یادداشت مؤلف ) : گفت ریمن مر...
-
ریمن
لغتنامه دهخدا
ریمن . [ م ِ ] (ص نسبی ) ریشی که پیوسته از آن ریم و چرک پالاید. (ناظم الاطباء). زخمی را گویند که پیوسته از آن چرک و ریم آید و این نون هم همچو نون «چرکن » است نه نون اصلی کلمه . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || چرک آلود. چرکین . پلید. (فرهنگ فارسی...
-
جستوجو در متن
-
ریمنی
لغتنامه دهخدا
ریمنی . [ م َ ] (حامص ) صفت و حالت ریمن . بدی . بدخویی .تبهکاری . حیله گری . (از یادداشت مؤلف ) : او را ز ریمنی گهر پاک بازداشت ممکن نباشد از گهر پاک ریمنی . منوچهری .رجوع به ریمن شود.
-
دیوساز
لغتنامه دهخدا
دیوساز. [ وْ ] (ص مرکب ) با ساز دیوان . با ساخت دیو. دیوسازیده . پرورده ٔدیو. || کنایه از شیطان منش : چنین داد بهرام پاسخش بازکه ای بیخرد ریمن دیوساز. فردوسی .یکی نامه بنویس زی خشنوازکه ای بیخرد ریمن دیوساز. فردوسی .بخسرو چنین گفت کای سرفرازنگه کن که...
-
فرازی
لغتنامه دهخدا
فرازی . [ ف َ ] (حامص ، اِ) بلندی . سربالائی : بدو گفت کای ریمن پرفریب مگر کز فرازی ندیدی نشیب . فردوسی .باز باید شدن از شر به سوی خیر به طبعکز فرازی سوی پستی چو به طبع آمده باز . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 202).رجوع به فراز شود.
-
نجس
لغتنامه دهخدا
نجس . [ ن َ / ن َ ج ِ / ن َ ج َ / ن ِ / ن َ ج ُ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). مقابل طاهر. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). پلید. (مهذب الاسما). طَفِس . ریمن . پلشت . رجس . قذر. (یادداشت مؤلف ). ج ، انجاس .
-
لک درای
لغتنامه دهخدا
لک درای . [ ل َ دَ ] (نف مرکب ) لک دراینده . بیهوده گوی . هرزه درای . ژاژخای . یاوه سرای . هرزه لای . خام درای . هرزه سرای . هذیان گوی : گفت ریمن مرد خام لک درای پیش آن فرتوت پیر ژاژخای .لبیبی .
-
اخ تفو
لغتنامه دهخدا
اخ تفو. [ اَ ت ُ ] (اِ مرکب ) اخ تف را گویند که آب دهن را جمع کردن و انداختن باشد. (برهان ). و افاده ٔ کراهیت و نفرت کند : چون بباید طمع برید از دوست چون توقع نماید از دشمن حق یاری چنین گذاشته انداخ تفو بر زمانه ٔ ریمن .حکیم نزاری .
-
ان
لغتنامه دهخدا
ان . [ َِن ] (پسوند) نون ماقبل مکسور. مانند این (َین ) نسبت را میرساند، مانند: ریخن ، رشکن ، ریمن ، چرکن . و در یادداشت مؤلف آمده است : «ان » در لفجن ، ریخن ، فژاگن ، رشگن ، شپشن ، خشمن ، ژفگن و امثال آن مخفف این و «ین » و بجای این «ین » بود در پشمی...
-
پرحیله
لغتنامه دهخدا
پرحیله . [ پ ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مکار. آب زیرکاه . محیل .گُربز. نیرنگ باز. نرم بر. (برهان ). نرمه بر. ریمن . فریبنده . دغا. دغل . دغول . داغول . دوال باز. دوالک باز. فسونگر. کنوره . کنبورَه : قضا آمده بود وحال این مرد پرحیله پوشیده ماند. (تاریخ ب...
-
زلیف
لغتنامه دهخدا
زلیف . [ زَ ] (اِ) ترس و وهم . (برهان ). ترس و بیم . (فرهنگ جهانگیری ). ترس . بیم . هول . هراس . (ناظم الاطباء). زلیفن . (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی بیم و تهدید و انتقام و آن را زلیفن به اضافه ٔ نون در آخر نیز گفته اند، چنانکه پاداش ، پاداشن ، گذارش ،...
-
سوله
لغتنامه دهخدا
سوله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق سوراخ را گویند عموماً و سوراخ پس و پیش را که دبر و فرج باشد خصوصاً. (برهان ). سوراخ مقعد و سوراخ فرج . (فرهنگ رشیدی ) : بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فروریزمْش ْ در سوله . عسجدی . || خانه زاد...
-
نجس
لغتنامه دهخدا
نجس . [ ن َ ج ِ ] (ع ص )ناپاک . پلید. آلوده . غیرطاهر. پلشت . ریمن . رجس . رجوع به ماده ٔ قبل شود : چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را به فانی و دایم را به زایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن . (کلیله و دمنه ).من تیمم به سر خاک نجس کی کنم ک...