کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریشه کن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نان ریشه
لغتنامه دهخدا
نان ریشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نان ریزه .- نان ریشه فروش ؛ آنکه پاره های نان فروشد. (آنندراج ) : آنکه چون شاخ گل آراسته اش می بینی شوخ نان ریشه فروشی است بصد شیرینی .سیفی بدیعی (از آنندراج ).
-
بی ریشه
لغتنامه دهخدا
بی ریشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + ریشه ) آنچه ریشه نداشته باشد چون کاغذ بی ریشه و انبه ٔ بی ریشه و مانند آن . (آنندراج ). بدون الیاف . (ناظم الاطباء). || بی اصل . رجوع به ریشه شود.
-
خشک ریشه
لغتنامه دهخدا
خشک ریشه . [ خ ُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) بهانه . عذر. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).- خشک ریشه کردن ؛ بهانه کردن . عذر آوردن باشد اگر چنانکه گویند خشک ریشه می کند مراد آن باشد که بهانه می کند. (برهان قاطع).|| خشکی روی زخم . خشک ریش . (از برهان قاطع)...
-
زبان ریشه ای
لغتنامه دهخدا
زبان ریشه ای . [ زَ ن ِش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان یک هجائی ، زبان یک سیلابی . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 11 و «زبان » شود.
-
طبقه ٔ مولد ریشه های فرعی
لغتنامه دهخدا
طبقه ٔ مولد ریشه های فرعی . [ طَ ب َ ق َ / ق ِ ی ِ م ُ وَل ْ ل ِ دِ ش َ / ش ِ ی ِ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پریسیکل عبارت از یک یا چند طبقه بافته هائی است که استوانه ٔ مرکزی را احاطه نموده است ودر داخل آندودرم و خارج آوندهای چوبی و دسته های آبکشی...
-
جستوجو در متن
-
بیخ کن
لغتنامه دهخدا
بیخ کن . [ ک َ ](نف مرکب ) ریشه کن . (فرهنگ فارسی معین ) : مرد را ظلم بیخ کن باشدعدل و دادش حصار تن باشد.اوحدی .
-
کن
لغتنامه دهخدا
کن . [ ک َ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کندن ») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کننده ٔکوه و کسی که سنگ از کوه می کند و بیخ کن یعنی از ریشه برآرنده . (ناظم الاطباء). این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر غالباً ...
-
قلع و قمع کردن
لغتنامه دهخدا
قلع و قمع کردن . [ ق َع ُ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریشه کن کردن . برانداختن .
-
اجتحاء
لغتنامه دهخدا
اجتحاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . (منتهی الارب ). از بن برکندن . استیصال . ریشه کن کردن .
-
استیعاء
لغتنامه دهخدا
استیعاء. [ اِ ] (ع مص ) از بن برکندن تنه ٔدرخت . (منتهی الارب ). از بیخ برکندن . ریشه کن کردن .
-
مستباح
لغتنامه دهخدا
مستباح . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استباحة. مستأصل و ریشه کن شده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به استباحة شود.
-
اجعام
لغتنامه دهخدا
اجعام . [ اِ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . استیصال . ریشه کن کردن . || اجعمت الأرض ؛ ای کثر الحنک علی نباتها فأکله و الجأه الی اصوله . (منتهی الارب ).
-
ورانداختن
لغتنامه دهخدا
ورانداختن . [ وَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) متعدی ورافتادن . منسوخ کردن . از مد انداختن . (فرهنگ فارسی معین ). نسخ کردن . (یادداشت مؤلف ). از بین بردن . نیست و نابود کردن . مستأصل کردن . ریشه کن کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به برانداختن شود.
-
هرنکس
لغتنامه دهخدا
هرنکس . [ هََ رَ ک َ ] (ع ص ) هر بلا و سختی که هلاک کند و از بیخ برکند شتران را. (منتهی الارب ). هر بیماری شومی که در هوا و چراگاه بوجود آید و مبتلا سازد ستور را. (ناظم الاطباء). صفت هر بلای مهلک و ریشه کن کننده . (اقرب الموارد).
-
استباحة
لغتنامه دهخدا
استباحة. [ اِ ت ِ ح َ ](ع مص ) مباح کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). حلال کردن . روا کردن . || مباح یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). حلال یافتن . || از بن برکندن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). از بیخ ک...