کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریشه کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ریشة
لغتنامه دهخدا
ریشة. [ ش َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است ، یا نام دختر معاویةبن بکر،مادر مالک وحیدبن عبداﷲبن هبل است . (منتهی الارب ).
-
ریشة
لغتنامه دهخدا
ریشة. [ ش َ ] (ع اِ) یک پر مرغ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
هم ریشه
لغتنامه دهخدا
هم ریشه . [هََ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) هم اصل . هم نژاد : پروردگار دینی آموزگار فضلی هم پیشه ٔ وفایی همریشه ٔ سخایی . فرخی .|| (اصطلاح زبان شناسی ) دو واژه را که اصل اشتقاقی یا ترکیبی آنها مشترک باشد، یا دو واژه از دو زبان همگروه که به هم شباهت دارند.
-
ریشه پاییان
لغتنامه دهخدا
ریشه پاییان . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) ریشه پایان . جانوران تک یاخته که ریشه های بسیار دارند. (لغات فرهنگستان ). رجوع به ریشه پایان در جانورشناسی سیستماتیک ج 1 ص 38 و 40 شود.
-
ریشه پرداز
لغتنامه دهخدا
ریشه پرداز. [ ش َ / ش ِ پ َ ](نف مرکب ) اصلاح کننده ٔ ریشه . (آنندراج ) : به باغش دهد ریشه پرداز تاک دو کف آبرو بهر یک مشت خاک . ملا طغرا (از آنندراج ).|| کسی و یا چیزی که جراحتی را به ْ می کند. (از ناظم الاطباء).
-
ریشه تاب
لغتنامه دهخدا
ریشه تاب . [ ش َ / ش ِ] (نف مرکب ) آنکه ریشه ها و طره های پرده و جامه را بتابد. || هَدّاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) (از دهار). فتال . (دهار) (مهذب الاسماء). ریسمان تاب .
-
ریشه جوش
لغتنامه دهخدا
ریشه جوش . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) جوانه هایی که روی ریشه های سالم می روید. روی ریشه های سالم برخی درختها و درختچه ها جوانه هایی پیدا می شود که ازآنها جسته هایی به نام ریشه جوش می روید، درختان سپیدار، توسکا، اقاقیا و برخی گونه های مازو و نارون ریشه ...
-
ریشه دار
لغتنامه دهخدا
ریشه دار. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) دارای ریشه . گیاهی که دارای ریشه است . || دارای جراحت . دارای ریش . مجروح . ریشدار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || جامه ای که طره ها و رشته های آویزان دارد. (یادداشت مؤلف ). || دارای سابقه و اصل و بیخ : اختلاف من با...
-
ریشه شناس
لغتنامه دهخدا
ریشه شناس . [ ش َ / ش ِ ش ِ ] (نف مرکب ) عارف به اشتقاق و اجزاء ترکیب کننده ٔ واژه و لغت . آنکه ریشه ٔ لغات یعنی اصل آنها را داند. (یادداشت مؤلف ).
-
ریشه شناسی
لغتنامه دهخدا
ریشه شناسی . [ ش َ / ش ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) صفت آنکه ریشه ٔ لغات یعنی اصل و ماده ٔ آنهارا داند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریشه شناس شود.
-
ریشه کن
لغتنامه دهخدا
ریشه کن . [ ش َ / ش ِک َ ] (ن مف مرکب ) مستأصل و بیخ برکنده . (آنندراج ).- ریشه کن ساختن ؛ از بیخ و بن برکندن .ریشه کن کردن : گر چنین آهنگ خواهد شد سرود قمریان سروها را ریشه کن می سازد از بستان ما. صائب (از آنندراج ).- ریشه کن شدن ؛ از بیخ و بن بر...
-
ریشه وار
لغتنامه دهخدا
ریشه وار.[ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند ریشه . بسان ریشه . || لیفی . مانند لیف . (ناظم الاطباء).
-
ریشه والا
لغتنامه دهخدا
ریشه والا. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی سنبل جبلی است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سنبل جبلی شود.
-
نان ریشه
لغتنامه دهخدا
نان ریشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نان ریزه .- نان ریشه فروش ؛ آنکه پاره های نان فروشد. (آنندراج ) : آنکه چون شاخ گل آراسته اش می بینی شوخ نان ریشه فروشی است بصد شیرینی .سیفی بدیعی (از آنندراج ).
-
بی ریشه
لغتنامه دهخدا
بی ریشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + ریشه ) آنچه ریشه نداشته باشد چون کاغذ بی ریشه و انبه ٔ بی ریشه و مانند آن . (آنندراج ). بدون الیاف . (ناظم الاطباء). || بی اصل . رجوع به ریشه شود.