کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریشم
لغتنامه دهخدا
ریشم . [ ش َ ] (اِ) ابریشم . (ناظم الاطباء). بریشم . (آنندراج ). رجوع به ابریشم شود.
-
جستوجو در متن
-
تای تای
لغتنامه دهخدا
تای تای . (اِ مرکب ) نخ نخ ، رشته رشته : او مست بود و دست به ریشم دراز کردبرکند تای تای و پراکند تارتار. سوزنی .رجوع به تای شود.
-
قرار بستن
لغتنامه دهخدا
قرار بستن . [ ق َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن : خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد.حافظ.
-
ازیغ
لغتنامه دهخدا
ازیغ. [ اَ ] (اِ) نفرت و کینه . (غیاث از لطائف و رشیدی ). دل سردی : از دروغ توست جانم در ازیغاز جفای توست ریشم پرستیم . ناصرخسرو.و صحیح آن اریغ و آریغ است . و رجوع به آزیغ شود.
-
نمک خورده
لغتنامه دهخدا
نمک خورده . [ ن َ م َ خوَرْ/ خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نمک پرورده . که از خوان نعمت کسی متنعم شده است . که با او نان و نمک خورده است . که حق صحبتی و الفتی بر گردن دارد : نمک ریش دیرینه ام تازه کردکه بودم نمک خورده از دست مرد. سعدی . || نمک سوده . ب...
-
باد بروت
لغتنامه دهخدا
باد بروت . [ دِ ب ُ / بادْ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عجب و تکبر و غرور باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مردم صاحب تکبر و خداوند غرور را گویند. (برهان ). متکبر و مغرور و لاف زن و آنکه بر خود نازد و فخر کند و فیاش و بادبر. (ناظم الاطباء) : ...
-
ستیم
لغتنامه دهخدا
ستیم . [ س ِ ] (اِ) خون و چرک و ریمی باشد که در جراحت جمع شود، تا نشتر نزنند بر نیاید. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). جراحتی بود که سر او فراهم آمده باشد و خون در وی ریم شده و چون نیشتر بر آن زنند آن را نیز بگشایند. (اوبهی ) : گفت فردا نشتر آرم پیش...
-
اصلاح کردن
لغتنامه دهخدا
اصلاح کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرمت کردن و تعمیر نمودن . (ناظم الاطباء). اشداء. تعمیر کردن بنا. هید. تهیید. (منتهی الارب ). || جامه ٔ کهنه را وصله کردن . || تصحیح کردن عبارت . درست کردن مطلب . تهذیب کردن . مهذب کردن . || آشتی کردن . با هم بکنا...
-
ملاحت
لغتنامه دهخدا
ملاحت . [ م َ ح َ ] (ع اِمص ) نمکینی . (غیاث ). مأخوذاز تازی ، زیبایی و دلربا بودن و خوب صورتی و لطافت ونیکویی و زیبایی دهان و چشم و ابرو. (ناظم الاطباء).بانمکی . نمک داری . حسن . خوبی . شیرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملاحة. رجوع به ملاحة شود...
-
حالتی
لغتنامه دهخدا
حالتی . [ ل َ ] (اِخ ) لطفعلی بیک آذر گوید: اسمش قاسم بیگ از طائفه ٔ ترکمانیه در بلده ٔ تهران نشو و نما یافته ، در عهد شاه طهماسب صفوی در قزوین بعد از رفع عیب بیگ بودن ، اسم خود را مصدّر به ملا ساخته بتدریس بقعه ٔ شاهزاده حسین پرداخته ، طبع سلیمی در ...
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) جراحت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ) (زمخشری ) (دهار). زخم و جراحت . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)(آنندراج ). قرحه . (زمخشری ) (نصاب الصبیان ). دمل . (منتهی الارب ). قریح . قرح . (یادداشت مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم ...
-
مرهم
لغتنامه دهخدا
مرهم . [ م َ هََ ] (ع اِ) آنچه بر جراحت نهند. معرب است یا مشتق از رِهمة است به معنی باران ضعیف ، بسبب نرمی آن و بدان جهت که مرهم طلای نرم است که بر جراحت مالند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داروی نرم که برجراحت بندند. (دهار).معرب ملهم یا ملغم...
-
تای
لغتنامه دهخدا
تای . (اِ) جامه واری باشد از قماش . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ازناظم الاطباء) (از فرهنگ اوبهی ). رجوع به غیاث اللغات و لسان العجم شعوری ج 1 ورق 296 ب شود : تا بدیوان ممالک در حساب زر به دینار آید و جامه به تای عقد عمرت باد...
-
مدد
لغتنامه دهخدا
مدد. [ م َ دَدْ ] (ع اِمص ، اِ) افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). زیادت . (منتهی الارب ) : دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابرنیز از دستش جهان دریای پهناور شود. فرخی .از مدد باران قصیل او رونق و طراوت یافت . (سندبادنامه ص 14). || دستیاری . ی...