کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریزش خاک کوه کنار جاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خون ریزش
لغتنامه دهخدا
خون ریزش . [ زِ ] (اِمص مرکب ) خون ریزی . سفک دماء. (یادداشت بخط مؤلف ) : مالی بزرگ فرمود تا صدقه بدادند که بیخون ریزش صلح افتاد. (تاریخ بیهقی ). لشکرش گفتند این چیزی است که اومی داند بی رنج و خون ریزش رنج اسکندر از ما بردارد. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ س...
-
جستوجو در متن
-
حسین زائری
لغتنامه دهخدا
حسین زائری . [ ح ُ س ِ ءِ] (اِخ ) دهی است از دهستان چخاپور بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در چهارده هزارگزی جنوب خاوری خورموج ،جنوب کوه خاک و کنار راه فرعی خورموج به دیر، ناحیه ای است واقع در جلگه . گرمسیر و مالاریایی . دارای 217 تن سکنه میباشد. فارس...
-
چپر بستن
لغتنامه دهخدا
چپر بستن . [ چ َ پ َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دیوارگونه ای از خار یا نی یا علف اطراف محلی بستن . چپر ساختن . پرچین بستن . پرچین ساختن : کنار جوی از سبزه چپر بست میان کوه از لاله کمر بست . (از جهانگیری ).|| دیواری در برابرقلعه از خاک و چوب برای تسخیر آن س...
-
مشیز
لغتنامه دهخدا
مشیز. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است در هیجده فرسخی کرمان و در آنجا معدن فیروزه است . نام محلی کنار جاده ٔ کرمان و سیرجان میان کاروانسرای خانه کوه و ده کریچ . (یادداشت مؤلف ). قصبه ٔ مرکزی بخش مشیز شهرستان سیرجان که 1300تن سکنه دارد و آثار قلعه ٔ ویرانی...
-
پیلغوش
لغتنامه دهخدا
پیلغوش . (اِ مرکب ) گلی است از جنس سوسن که آنرا سوسن آسمانگون خوانند و بر کنار او نقطه ٔ سیاه باشد و رخنه ٔ کوچک . (صحاح الفرس ). سوسن منقش ، یعنی آنکه بر کنار نقطه های سیاه دارد. سوسن آزاد. (فرهنگ اسدی ). سوسن آسمانگونی .گلی است چون سوسن آزاد آسمانگ...
-
دره گز
لغتنامه دهخدا
دره گز. [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) دره جزء ولایتی است در خراسان در شمال کوههای هزارمسجد در قسمتی مجاور سرحد ایران و روس ، دارای 19 قریه ، مرکز محمدآباد در 1365 متر ارتفاع کنار رود درونگو واقع شده و تولد نادرشاه نزدیک این قریه بوده . (یادداشت مرحوم دهخدا)...
-
ایزدخواست
لغتنامه دهخدا
ایزدخواست . [ زَ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است از دهات آباده ٔ اقلید و یازده فرسخ میانه ٔ جنوب و مغرب آباده است . (فارسنامه ٔ ناصری ). شهرکیست در میانه ٔعراق و فارس و اول خاک فارس از آنجا میباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام یکی از دهستانهای دوازده گانه ٔ...
-
سبزوار
لغتنامه دهخدا
سبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ )شهرکیست خرد بر راه ری [ از خراسان ] و قصبه ٔ روستای بیداست . (حدود العالم ). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان ، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول ، چنانکه مولوی گوید:سبزوار است این جه...
-
خواف
لغتنامه دهخدا
خواف . [ خوا / خا ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای پنجگانه ٔ شهرستان تربت حیدریه که در جنوب خاوری آن شهرستان واقع است بحدود زیر: شمال و خاور بخش طیبات و قسمتی از مرز ایران و افغانستان ، شمال و باختر بخش قاین . این بخش کوهستانی است و درجنوب رود شور و کنار م...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا / خا ] (اِخ ) ناحیتی است از شمال محدود بفیروزکوه و دماوند و از مشرق بسمنان و از جنوب به کویر و از مغرب به ورامین و در شمال آن بنه کوه واقع شده که از مغرب منتهی به قره آقاج یا سیاه کوه است . بعضی از قسمتهای این کوه از جانب مغرب تا کویر پیش...
-
بیستون
لغتنامه دهخدا
بیستون . [ س ُ ] (اِخ ) در مآخذ عربی بغستان (بعدها) بهستون کوهی در حدود چهل کیلومتری کرمانشاه کنار جاده ٔ همدان . حجاریها و کتیبه های بیستون از زمان داریوش اول هخامنشی است . حجاریها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورمزدا بلند کرده...
-
برنجاسف
لغتنامه دهخدا
برنجاسف . [ ب ِ رِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب برنجاسپ که گیاه بوی مادران باشد. (از برهان ). حبق الراعی . (از منتهی الارب ). قیصوم است و از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی : قراباذین ). به عربی قیصوم و به فارسی برتراسک و بوی مادران که قسمی از افسنتین است ...
-
کاشمر
لغتنامه دهخدا
کاشمر. [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از شهرستان های استان نهم کشور ایران و محدود است از طرف خاور به شهرستان تربت حیدریه ، از شمال به شهرستان نیشابور، از باختر و شمال باختری به شهرستان سبزوار و کویر جندق ، از جنوب بکوه یخاب و بلوک بجستان و شهرستان گناباد.آب ...
-
وخش
لغتنامه دهخدا
وخش . [ وَ ] (اِخ ) نام شهری است از ولایت بدخشان و ختلان . (برهان ). شهری است به ماوراءالنهر (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) در کنار جیحون . (یسنا). از ولایت ختلان . (غیاث اللغات ). در ترکستان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). از اعمال بلخ از ختلان و آن شهری په...