کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریخته گری توپُر 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ریختگری
لغتنامه دهخدا
ریختگری . [ ت َ / ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) ریخته گری . رجوع به ریخته گری شود.
-
ایلجی گری
لغتنامه دهخدا
ایلجی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) رجوع به ایلچی گری شود.
-
چدن ریزی
لغتنامه دهخدا
چدن ریزی . [ چ ُ دَ ](حامص مرکب ) ریختن چدن . ریخته گری . قالب گیری ِ چدن .
-
مسبک
لغتنامه دهخدا
مسبک . [ م َ ب َ ] (ع اِ) محلی که فلزاتی از قبیل آهن ریخته گری شوند و در قالب ریخته گردند. ج ، مسابک . (اقرب الموارد).
-
مین باشی گری
لغتنامه دهخدا
مین باشی گری . [ میم ْ گ َ ] (حامص مرکب ) خدمت در مرتبه ٔمین باشی . متصدی شغل مین باشی بودن . تصدی کار مین باشی : خدمت ایالت و حکومت و یوزباشی گری و مین باشی گری و تیول و... (تذکرةالملوک ص 8). خدمت مین باشی گری تفنگچیان و جارچیان و تعیین جماعت تفنگچی...
-
آشوب گری
لغتنامه دهخدا
آشوب گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) فتنه جوئی . فتّانی .
-
قاضی گری
لغتنامه دهخدا
قاضی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل قضا : گفت ... ای ابوالقاسم یاد دار قوّادی به از قاضی گری است . (تاریخ بیهقی ).
-
لوطی گری
لغتنامه دهخدا
لوطی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) صفت لوطی . جوانمردی . بخشندگی . آزادگی .- لوطی گری سر کسی شدن ؛ از آداب لوطیان بوئی و بهره ای داشتن .
-
طیره گری
لغتنامه دهخدا
طیره گری . [ طَ/ طِ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) خشمگنی : چند من از بی توئی زارگری و گری طیره گری را تو زآن گریه ٔ من خندخند.سوزنی .
-
راوق گری
لغتنامه دهخدا
راوق گری . [وَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل راوق گر. صافی گری . عمل صاف کننده . عمل تصفیه کننده . عمل پالاینده . عمل پالایشگر. داروسازی . || عمل تصفیه . پالایش : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش ز راوق گری ناگزیز.نظامی .
-
مشتی گری
لغتنامه دهخدا
مشتی گری . [ م َ گ َ ] (حامص مرکب ) مخفف مشهدی گری . لوطی گری . عمل نمودن غنای خود به دیگران با پوشیدن جامه های باب وقت و یا بخشیدن یا خرج کردن مالی در انظار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی آخر مشتی شود.
-
سیه گری
لغتنامه دهخدا
سیه گری . [ ی َه ْ گ َ ] (حامص مرکب ) حیله گری . فریبگری : کرده اند از سیه گری خلقی با همه کس پلاس با ما هم . کمال الدین اسماعیل .گرچه سپیدکاری است از همه روی کار تولیک قیامت است هم زلف تو در سیه گری .خاقانی .
-
میانجی گری
لغتنامه دهخدا
میانجی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) وساطت . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). توسط. (یادداشت مؤلف ).- میانجی گری کردن ؛ میانجی شدن . وساطت کردن . دلالگی کردن . تورة؛دختری که میانجی گری کند میان عشاق . (منتهی الارب ).- میانجی گری نمودن ؛ وساطت نمودن و...
-
کوفت گری
لغتنامه دهخدا
کوفت گری . [گ َ ] (حامص مرکب ) تذهیب و طلاکوبی . (ناظم الاطباء).
-
نکوهش گری
لغتنامه دهخدا
نکوهش گری . [ ن ِ هَِ گ َ] (حامص مرکب ) عمل نکوهش گر. رجوع به نکوهش گر شود.