کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریحان ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریحان ا
لغتنامه دهخدا
ریحان ا. [ رَ نُل ْ لاه ] (اِخ ) سیدریحان اﷲ پسر سیدجعفر کشفی دارابی .اصلاً از داراب فارس و خود مقیم بروجرد بود و در اواسط عمر به تهران آمد و متدرجاً از علمای تهران و صاحب محراب و منبر و مجلس گردید. وی بسال 1267 یا 1266 هَ . ق . متولد شد و بسال 1328 ...
-
واژههای مشابه
-
ریحان سفلی
لغتنامه دهخدا
ریحان سفلی . [ رَ ن ِ س ُ لا ] (اِخ ) دهی از بخش خمین شهرستان محلات . دارای 1400 تن سکنه است . آب آن از رود آشناخور و محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و چغندرقند و بادام است و راه آن ماشین رو و صنایع دستی زنان قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
ریحان علیا
لغتنامه دهخدا
ریحان علیا. [ رَ ن ِ ع ُل ْ ] (اِخ ) دهی از بخش خمین شهرستان محلات . دارای 747 تن سکنه . آب از رودخانه ٔ آشناخور و محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و چغندرقند و پنبه و انگور و صنایع دستی زنان قالیچه بافی و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
ریحان آباد
لغتنامه دهخدا
ریحان آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش بهشهر شهرستان ساری است با 430 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود و محصول عمده ٔ آنجا برنج و غلات و مرکبات و صیفی و پنبه و ابریشم و صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
ریحان آباد
لغتنامه دهخدا
ریحان آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش ورامین شهرستان تهران . دارای 699 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و صیفی و چغندرقند است . راه آن ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ریحان الابیض
لغتنامه دهخدا
ریحان الابیض . [ رَ نُل ْ اَب ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) اشیب . شیبة. اشنه ٔ بستانی . شیبةالعجوز. (یادداشت مؤلف ).
-
شاخ ریحان
لغتنامه دهخدا
شاخ ریحان . [ خ ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخه ٔ ریحان . طاقه ٔریحان . (ناظم الاطباء). و رجوع به شاخ و شاخه شود.
-
عمادالدین ریحان
لغتنامه دهخدا
عمادالدین ریحان . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ رَ ] (اِخ ) از ملازمان سلطان ناصرالدین محمودبن ملک شمس الدین التمش . درسال 650 هَ . ق . که سلطان ناصرالدین محمود به جانب لاهور و اوچهه و ملتان عزیمت میکرد به واسطه ٔ سعایت این عمادالدین ریحان ، سلطان بر الغخان امیر...
-
خاک ریحان
لغتنامه دهخدا
خاک ریحان . [ رَ ] (اِ مرکب ) آنچه در سفال ، خاک پر کرده ریحان و سبزه می کارند. (غیاث اللغات ) (آنندراج )
-
خط ریحان
لغتنامه دهخدا
خط ریحان . [ خ َطْ طِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام خطوط مشهور بین متأخرین است و آنها عبارتند از: ثلث ، نسخ ، تعلیق ، ریحان ، محقق ، رقاع ، نستعلیق و دیوانی . (از کشف الظنون در عنوان «علم الخط»). آنرا خط جلی نیز می گویند. (از ناظم الاطب...
-
چم ریحان
لغتنامه دهخدا
چم ریحان . [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرغا بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 48 هزارگزی جنوب باختری ایزه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 195 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش گندم و جو. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
روح و ریحان
لغتنامه دهخدا
روح و ریحان . [ رَ ح ُ رَی ْ / رِی ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رحمت و رزق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آسایش وروزی و بوی خوش . استراحت و رزق . مقتبس از آیه ٔ «فأما ان کان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم ». (قرآن /56 88 و 89) یعنی ؛ اما آن کس...