کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریب
لغتنامه دهخدا
ریب . [ رَ ] (ع اِ) حوادث زمانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). گردش روزگار. (دهار) (از اقرب الموارد). حوادث روزگار. (صراح اللغة).- ریب المنون ؛ سختی های زمانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). حوادث روزگار. (غیاث اللغات...
-
ریب
لغتنامه دهخدا
ریب . [ رَ ] (ع مص ) در شک افکندن کسی راو گمان بردن در وی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به شک افکندن . (ترجمان القرآن جرجانی ). به گمان افکندن ).(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مجمل اللغة) (المصادر زوزن...
-
ریب
لغتنامه دهخدا
ریب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ ریبَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی به صورت مفرد : ای فلک قدر یقین دان که بر مدحت تونیست در شاعری من نه ریا و نه ریب . سنایی .- بی ریب ؛ بدون شک : دجال چیست عالم و شب چشم کور اوست وین روز چشم روشن اویست ب...
-
واژههای مشابه
-
ریب الدوله
لغتنامه دهخدا
ریب الدوله . [ رَ بُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابومنصوربن ابی شجاع قیراطی که در اواخر عهد محمدبن ملکشاه به وزارت رسید. (غزالی نامه ص 311).
-
بی ریب
لغتنامه دهخدا
بی ریب . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + ریب ) بی شک . بی شبهه . (ناظم الاطباء). رجوع به ریب شود.
-
جستوجو در متن
-
ریوب
لغتنامه دهخدا
ریوب . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ ریب . (دهار). رجوع به ریب شود.
-
قنی
لغتنامه دهخدا
قنی . [ ق ُ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است از یمامة در ناحیه ٔ ریب . (از معجم البلدان ).
-
ریبة
لغتنامه دهخدا
ریبة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) ریبه . ریبت . گمان . (دهار) (مجمل اللغة). شک و تهمت ، و آن در اصل قلق و اضطراب خاطر است . ج ، ریَب . (از اقرب الموارد). رجوع به ریب شود.
-
ذلقامان
لغتنامه دهخدا
ذلقامان . [ ذَ ل َ ] (اِخ ) نام مجموع دو وادی به یمامه و آنگاه که سیل آندو تلاقی کند و یکی شوند آن را ریب نامند. (از معجم البلدان ).
-
احزابه
لغتنامه دهخدا
احزابه . [ اَ ب َ ] (اِخ ) از قراء یمامه در دیار باهله و آن بین دو وادی واقع است و دارای دو شعبه بود که بعدها بیکدیگر متصل شده ، بنام ریب خوانده میشود. (مراصد).
-
بشک افکندن
لغتنامه دهخدا
بشک افکندن . [ ب ِش َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بتردید و دودلی انداختن . تشکیک . (تاج المصادر بیهقی ). ریب . (ترجمان القرآن ).
-
بی شایبه
لغتنامه دهخدا
بی شایبه . [ ی ِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + شایبه ) بی شائبه . بی شک و بی ریب . (ناظم الاطباء). بی آمیزش چیزی وبی آلودگی . (آنندراج ). رجوع به شایبه و شائبه شود.
-
دختر روزگار
لغتنامه دهخدا
دختر روزگار. [ دُ ت َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حوادث روزگار. (برهان ). کنایه از حادثه و واقعه . (آنندراج ). کنایه از حوادث است . (انجمن آرا). ریب المنون .