کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رگ و شریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساکن رگ
لغتنامه دهخدا
ساکن رگ . [ ک ِ رَ ] (اِ مرکب ) عرق ساکن . ورید. رجوع به ساکن شود.
-
جسته رگ
لغتنامه دهخدا
جسته رگ . [ ج َ ت َ / ت ِ رَ ] (ص مرکب ) خبردار. (غیاث اللغات از لطائف ) (آنندراج ).
-
جستن رگ
لغتنامه دهخدا
جستن رگ . [ ج َ ت َ ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نبض . نبضان . (دهار). خفق . خفقان . (تاج المصادر بیهقی ). پریدن رگ .
-
چار رگ
لغتنامه دهخدا
چاررگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به چهار رگ شود.
-
رگ گشادن
لغتنامه دهخدا
رگ گشادن .[ رَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رگ زدن . (آنندراج ). فصد کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رجوع به «رگ زدن » شود.
-
رگ برگی
لغتنامه دهخدا
رگ برگی . [رَ ب ِ رَ ] (حامص مرکب ) رجوع به «رگ برگ شدن » شود.
-
سیاه رگ
لغتنامه دهخدا
سیاه رگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) ورید. (فرهنگستان ).
-
جستوجو در متن
-
شریان
لغتنامه دهخدا
شریان . [ ش ِرْ / ش َرْ ] (ع اِ) رگ جهنده . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). رگ جهنده وآن رگی است که از قلب می روید و جدا می شود. ج ، شرائین ؛ عروق ضوارب . (یادداشت مؤلف ) . سرخرگ . (لغات فرهنگستان ). رگ جهنده به پارسی لال رگ گوین...
-
قیفال
لغتنامه دهخدا
قیفال . (معرب ، اِ) رگی در بازو که آن را مخصوص به سر و روی میدانستند و سراروی نیز گویند. (ناظم الاطباء). رگی است که گشادن آن بخون گرفتن سر و روی و گلو را مفید باشد و بهمین سبب آن را در عرف سر و رو گویند. (آنندراج ). رگی است در ذراع که برای بیماریهای ...
-
اسلم
لغتنامه دهخدا
اسلم . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ، اِ) یا عِرْق ِ اسلم . باسلیق ابطی است . یعنی رگ باسلامت تر و باسلیق ابطی را باسلامت تر از بهر آن گفته اند که اندر زیر آن شریان نیست و اندر زیر باسلیق مادیان شریان است . و نیش رگ زن بخطا بشریان نیاید. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی...
-
بین دنده ای
لغتنامه دهخدا
بین دنده ای . [ ب َ / ب ِ ن ِ دَ دَ / دِ ئی ] (ص نسبی مرکب ) شریان و ورید و عصب که بین دو دنده ٔ متوالی (مجاور) از قفسه ٔ سینه قرار گیرند. بین الاضلاعی : شریان بین دنده ای . عصب بین دنده ای . ورید بین دنده ای . اولین شریان بین دنده ای . دومین شریان ب...
-
راقز
لغتنامه دهخدا
راقز. [ ق ِ ] (ع ص ) رگ جهنده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نابض . || (اِ) شریان و ورید. (ناظم الاطباء).
-
اکحل
لغتنامه دهخدا
اکحل . [ اَ ح َ ] (ع ص ) مرد سرمه گون چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیاه پلک چشم از خلقت . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ) (از مهذب الاسماء). سیاه چشم ، و تأنیث آن کحلاء باشد. مرد سیاه مژگان که گویی سرمه کرده است . (یادداشت مؤلف ). ...
-
فصاد
لغتنامه دهخدا
فصاد. [ ف َص ْ صا ] (از ع ، ص ) آنکه رگ کسان را فصد کند. رگزن . (فرهنگ فارسی معین ). مبالغت در فصد. وزن فعال از این ریشه در لغت عربی رایج نیست : فصاد بود صبح که قیفال شب گشادخورشید طشت خون و مه عید نشترش . خاقانی .ده انگشت چنگی چوفصاد بددل که رگ جوید...