کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وداج
لغتنامه دهخدا
وداج . [ وِ ] (ع اِ) رگ گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رگ گردن ستور که قصاب ببرد. (مهذب الاسماء). وَدَج . رگ گردن و آن دو رگ است . (غیاث اللغات ). رگ گردن که آن را به فارسی دوجان گویند. (ناظم الاطباء). رگ جان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : و به شهر من ...
-
اسهران
لغتنامه دهخدا
اسهران . [ اَ هََ ] (ع اِ) بینی و نره . || دو رگ در پشت که آب شرم در نره از آن دو آید. || دو رگ در بینی ستور یا عام است . دو رگ است در درون بینی . دو رگ اند در سوراخ بینی . || دو رگ در چشم . || دو رگ که از انثیین بالا رود و نزدیک باطن نره مجتمع شود. ...
-
رگناک
لغتنامه دهخدا
رگناک . [ رَ ] (ص مرکب )پررگ . درشت رگ . آنچه یا آنکه رگ بسیار دارد. سطبر.
-
اخدعان
لغتنامه دهخدا
اخدعان . [ اَ دَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اخدع . دو اخدع . دو رگ اخدع . دو رگ اند در موضع حجامت . دو رگ بجای حجامت . (دستوراللغة). رجوع به اخدع شود.
-
راسلان
لغتنامه دهخدا
راسلان . [ س ِ ] (ع اِ) دو رگ است در کف دست . (بحر الجواهر). هر دو شانه یا دو رگ است در هر دو شانه یا شکم یا هر دوران . (منتهی الارب ).
-
مفصود
لغتنامه دهخدا
مفصود. [م َ ] (ع ص ) رگ زده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).رگ زده . فصدشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حارقان
لغتنامه دهخدا
حارقان . [ رِ ] (ع اِ) دو رگ است در زبان . (مهذب الاسماء). دو رگ در زیر زبان . (بحر الجواهر).
-
حافان
لغتنامه دهخدا
حافان .[ حاف ْ فا ] (ع اِ) دو رگ است سبز در زیر زبان ، الحاف ّ یکی . (مهذب الاسماء). دو رگ سبز که زیر زبانند.
-
نبضان
لغتنامه دهخدا
نبضان . [ ن َ ب َ ] (ع مص ) جنبیدن رگ . (آنندراج ).جستن رگ . (دهار) (المصادر زوزنی ). ضربان . ضربان رگ .زدن نبض . (یادداشت مؤلف ). نبض . رجوع به نبض شود.
-
موتون
لغتنامه دهخدا
موتون . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از وتن . مردی که بریده بود رگ جان او. آن که جراحت بر رگ وتین وی رسیده باشد. (ناظم الاطباء). آن که وتین یعنی رگ درونی ملاصق قلب او مورد اصابت قرار گرفته باشد. (از اقرب الموارد). بر وتین زده شده که رگ دل است . (آنندراج...
-
آدر
لغتنامه دهخدا
آدر. [ دِ ] (اِ) نشتر فصاد و رگ زن .
-
رگه
لغتنامه دهخدا
رگه . [ رَ گ َ ] (اِخ ) رجوع به «رَگ َ» و «ری » شود.
-
راهشان
لغتنامه دهخدا
راهشان . [ هَِ ] (ع اِ) بصیغه ٔ تثنیه ، نام دو رگ در باطن ذراع . (ناظم الاطباء). نام دو رگ بازو یا دو باطن هر دو زراع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
صردان
لغتنامه دهخدا
صردان . [ ص ُ رَ ] (ع اِ) دو رگ بزیر زبان . دو رگ سبز زیر زبان . (مهذب الاسماء). || (اِخ ) مجموع دوستاره در صورت قوس که بر پای راست اسب جای دارند.
-
نبذان
لغتنامه دهخدا
نبذان . [ ن َ ب َ ] (ع مص ) جنبیدن رگ . نبذ. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).جَستن رگ . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به نبذ شود.