کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکیک
لغتنامه دهخدا
رکیک . [ رَ ] (ع ص ) به معنی رُکاک است و مذکر و مؤنث در آن یکی است . ج ، رِکاک و رَکَکَة. (از اقرب الموارد). مرد ناکس سست رای و ضعیف عقل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سست رأی و ضعیف . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 2). فرومایه . (یادداشت مؤل...
-
جستوجو در متن
-
رککة
لغتنامه دهخدا
رککة. [رَ ک َ ک َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رکیک . گویند: «اﷲ یبغض الولاة الرککة». (از اقرب الموارد). رجوع به رکیک شود.
-
لهله
لغتنامه دهخدا
لهله . [ ل َ ل َ ] (ع ص ) جامه ٔ سست بافته . || سخن و شعر رکیک بلایه . (منتهی الارب ).
-
رکاک
لغتنامه دهخدا
رکاک . [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَکیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ رکیک ب معنی مرد ناکس و سست رای و ضعیف العقل و آنکه بر اهل خود غیرت ندارد، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (از آنندراج ). رجوع به رکیک شود. || ج ِ رِک یارَک ّ به ...
-
کنیف
لغتنامه دهخدا
کنیف . [ ک َ ] (ص ) کِنِف . کنفت . (فرهنگ فارسی معین ) : صفت صنعتش کثیف و کنیف وقت و ذوقش بدل رکیک و ضعیف .حدیقه (از فرهنگ فارسی ایضاً).
-
فخم
لغتنامه دهخدا
فخم . [ ف َ ] (ع ص ) مرد بزرگ قدر و گرامی . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منطق فخم ؛ سخن درست استوار. خلاف رکیک . (منتهی الارب ). جزل . (اقرب الموارد).
-
دنقرة
لغتنامه دهخدا
دنقرة. [ دَ ق َ رَ ] (ع مص ) جستجو کردن کارهای مشکل یا کارهای حقیر و رکیک را، و آن از راه رفتن ستور است وقتی که زشت و نازیبا راه رود. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مدنقر
لغتنامه دهخدا
مدنقر. [ م ُ دَق ِ ] (ع ص ) جستجوکننده ٔ کارهای حقیر و رکیک یا کارهای مشکل . (آنندراج ). نعت فاعلی است از دنقرة به معنی تتبع در دقایق امور و اباطیل . رجوع به دنقرة شود.
-
اچه
لغتنامه دهخدا
اچه . [ اَ چ ِ ] (ترکی ، اِ) اَچی . برادر بزرگ : دلو چه یا حبل چه یا چرخ چه این مثالی بس رکیک است ای اَچه . مولوی .اطلس چه دعوی چه رهن چه ترک سرمستی است در لاغ ای اَچه .مولوی .
-
استرکاک
لغتنامه دهخدا
استرکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سست و ضعیف شمردن . (منتهی الارب ). رکیک شمردن . (زوزنی ). || سست و ضعیف یافتن . (منتهی الارب ). ضعیف یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). ضعیف داشتن .
-
بندتنبانی
لغتنامه دهخدا
بندتنبانی . [ ب َ دِ تُم ْ ] (ص نسبی ) گفته ٔ بی سروته . شعر بی معنی و نادرست از لحاظ وزن و قافیه . (فرهنگ فارسی معین ). سست و رکیک و بی معنی و مفهوم (بیشتر در مورد شعر به کار میرود). (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک .[ وَ ] (ص ) ونگ . رجوع به ونگ شود. || زشت و کریه . (برهان ). || کریه و رکیک . (انجمن آرا). (آنندراج ). داعی الاسلام در فرهنگ نظام گوید: جهانگیری معنای دیگر آن را (ونگ را) رکیک و کریه نوشته اما شاهد نیاورده است و سراج احتمال درستی داده که کریه مص...
-
گورپرست
لغتنامه دهخدا
گورپرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که گور را پرستد و ستایش کند. علاقه مند به گور (قبر) : از هفتادواَند فرقه ٔ اسلام مذهبی واهیتر و مقالتی رکیک تر از مذهب رافضی نیست و... همه گورپرست باشند و همچون دخترکان که لعبت بیارایند رافضی گورخانه بیاراید و منقش کند...
-
رکیکة
لغتنامه دهخدا
رکیکة. [ رَ ک َ ] (ع ص ، اِ) رکیکه . تأنیث رکیک . (یادداشت مؤلف ). || باران ریزه یا آن فوق دَث ّ است . (منتهی الارب ). باران ریزه و اندک . (از اقرب الموارد). باران ریزه . (ناظم الاطباء). || ارض رکیکة؛ زمین باران ریزه رسیده . (ناظم الاطباء) (منتهی ا...