کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکن آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان . سکنه ٔ آن 126 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج و پنبه .راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 496 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات . صنایع دستی زنان آنجا قالی و جاجیم بافی . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان برج اکرم بخش فهرج شهرستان بم . سکنه ٔ آن 238 تن است . آب آن از قنات است . محصول عمده ٔ آنجا خرما و حنا.راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش سروستان شهرستان شیراز.سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و تنباکو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 204 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب .راه آن شوسه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد. سکنه ٔآن 1024 تن است . آب آن از قنات است . محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه . صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان حومه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا خرما و مرکبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان . سکنه ٔ آن 700 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه و پیاز. صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است .راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ )دهی از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنه ٔ آن 677 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رکن آباد
لغتنامه دهخدا
رکن آباد. [ رُ] (اِخ ) یا آب رکن آباد، نهر معروفی است از انهار شیراز که به قول صاحب فارسنامه ٔ ناصری رکن الدوله ٔ دیلمی در سنه ٔ 338 هَ . ق . احداث نموده منبع این آب در یک فرسخ و نیمی شمال شرقی شیراز است و آب مذکور از تنگ «اﷲاکبر» عبور کند و صحرای مص...
-
واژههای مشابه
-
طواف رکن
لغتنامه دهخدا
طواف رکن . [ طَ ف ِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طواف الرکن . عبارت از گردش در اطراف خانه ٔ کعبه است در یکی از ایام ماه قربان هفت نوبت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) (درویش ). حاکم سبزوار. وی در سال 778 هَ . ق . به فارس رفت و از شاه شجاع کمک خواست و به کمک او در سال 779هَ . ق . به خراسان برگشت و سبزوار را مسخر کرد و خطبه و سکه بنام وی جاری شد. (از تاریخ مغول ص 476).
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) بکرانی . ابن رفیعالدین . رجوع به رجال حبیب السیر ص 25 و رکن الدین (ابن رفیعالدین کرمانی ) شود.
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) بیبرس بندقداری ، ظاهر، از ممالیک بحری (جلوس : 658 هَ . ق . = 1260 م . وفات : 676 هَ . ق . = 1277 م ). (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 71 و 73 شود.