کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکضة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکضة
لغتنامه دهخدا
رکضة. [ رَ ض َ ] (اِخ ) از اسماء زمزم است . (از معجم البلدان ). رکضة جبرئیل ، از اسماء زمزم است . (مهذب الاسماء). رجوع به زمزم شود.
-
رکضة
لغتنامه دهخدا
رکضة. [ رَ ض َ ] (ع مص ) راندن . (منتهی الارب ) آنندراج . || (اِمص ) جنبش و منه قولهم : هو لایرکض المحجن ؛ ای لایدفع عن نفسه . (منتهی الارب ). جنبش . (آنندراج ). جنبش و حرکت . (از اقرب الموارد). || دفعت و حرکت . (از اقرب الموارد). دفعه و یکبار حرکت د...
-
رکضة
لغتنامه دهخدا
رکضة. [ رِ ض َ ] (ع اِ) نوع حرکت دادن پای و هیأت آن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
رکزة
لغتنامه دهخدا
رکزة. [ رَ زَ ] (ع اِ) یا رِکزَه . خرمابن برکنده از تنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رکزة
لغتنامه دهخدا
رکزة. [ رِ زَ ] (ع اِ) رَکزَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رَکزَة شود. || ثبات عقل و رای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پاره ٔ بزرگ از سیم یا زر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || یکی رکاز. (منتهی ا...
-
رکضت
لغتنامه دهخدا
رکضت .[ رَ ض َ ] (ع اِمص ) حرکت . (از یادداشت مؤلف ). جنبش . حرکت . ج ، رکضات . (فرهنگ فارسی معین ) : ازمقام خویش به آیت رکضت بر سر او تاخت و او را منزعج از آن خطه بیرون انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). در مقدمه ٔ ایلچیان بازفرستاد که عزیمت رکض...
-
جستوجو در متن
-
رکضات
لغتنامه دهخدا
رکضات . [ رَک َ ] (ع اِ) دوانیدنهای اسب . و جنبانیدنیهای پا بجهت مهمیز زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ رکضت (رکضة). (فرهنگ فارسی معین ).
-
مدعق
لغتنامه دهخدا
مدعق . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) کسی که پاشنه زند اسب را برای شتاب رفتن . (آنندراج ). آنکه مهمیز می زند بر اسب خود. (ناظم الاطباء): ادعق الفرس ؛ رکضه . (متن اللغة).
-
رکضت
لغتنامه دهخدا
رکضت .[ رَ ض َ ] (ع اِمص ) حرکت . (از یادداشت مؤلف ). جنبش . حرکت . ج ، رکضات . (فرهنگ فارسی معین ) : ازمقام خویش به آیت رکضت بر سر او تاخت و او را منزعج از آن خطه بیرون انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). در مقدمه ٔ ایلچیان بازفرستاد که عزیمت رکض...
-
منزعج
لغتنامه دهخدا
منزعج . [ م ُ زَ ع ِ ] (ع ص ) بی آرام . (ناظم الاطباء). پریشان . مضطرب . ناراحت .- منزعج شدن ؛ پریشان شدن . مضطرب شدن . ناراحت شدن : اگر خود را مجرم دانستی ... لابد منزعج و مستشعر شدی . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 242). اهل شهود دایم و سماع متواتر حال ش...
-
دوانیدن
لغتنامه دهخدا
دوانیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دواندن . کسی یا جانوری را به دویدن واداشتن . اسب را به تاخت درآوردن . با عجله بردن . تاختن . بسرعت راندن . به حال دو بردن . (یادداشت مؤلف ). اعداء. ایساج . (تاج المصادربیهقی ): رکض ؛ دوانیدن ستور. (ترجمان القرآن ). تراکض ؛ ...
-
راندن
لغتنامه دهخدا
راندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (...