کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکاسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکاسة
لغتنامه دهخدا
رکاسة. [ رَس َ ] (ع اِ) رِکاسَة. چوبی سرکج یا رسن و مانند آن که در زمین نیک فروبرده شود مانند اخیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی سرکج و یا رسن و جز آن مانند اخیه که در زمین نیک فروبرند و ستور را بر آن بندند. (ناظم الاطباء). آنچه مانند اخیه در زمی...
-
رکاسة
لغتنامه دهخدا
رکاسة. [ رِس َ ] (ع اِ) رَکاسَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَکاسَة شود.
-
واژههای مشابه
-
رکاسه
لغتنامه دهخدا
رکاسه . [ رُ س َ / س ِ ] (اِ) رکاشه . خارپشتی که خارهای خود را چون تیر اندازد به عربی ابومدلج گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ریکاشه . (فرهنگ فارسی معین ). خارپشت باشد و آن را سیخول نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به رکاشه و ریکاشه ش...
-
جستوجو در متن
-
رکاشه
لغتنامه دهخدا
رکاشه . [ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ) رکاسه . (ناظم الاطباء). رکاسه است که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان ). ریکاشه . (فرهنگ فارسی معین ). به معنی رکاسه است . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به رکاسه و ریکاشه شود.
-
شکاسه
لغتنامه دهخدا
شکاسه . [ ش َ س َ / س ِ ] (اِ) خارپشت . سکاسه . (ناظم الاطباء). و رجوع به سکاسه و رکاسه و رکاشه و ریکاسه و خارپشت شود.
-
سگرنه
لغتنامه دهخدا
سگرنه . [ س ُ گ ُ ن َ/ ن ِ ] (اِ) به معنی سگر است که خارپشت تیرانداز باشد و به این معنی بازهم آمده است . (برهان ). رکاسه . (الفاظ الادویه ). رکاشه است و آن را سغر و سغرنه نیز گویند. (جهانگیری ). رجوع به سگر و سغر و سغرنه شود.
-
سکاسته
لغتنامه دهخدا
سکاسته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) به معنی زکاسه و آن خارپشتی باشد که خارهای خود را مانند تیر اندازد و به عربی مدلج گویند. (برهان ) (جهانگیری ). خارپشت . (آنندراج ).مصحف رکاسه . رجوع به سکاسه و سکاشه و سکاشته شود.
-
ریکاسه
لغتنامه دهخدا
ریکاسه .[ س َ / س ِ ] (اِ) رکاسه . ریکاشه . به زبان اهل مرو خارپشت کلان را گویند و به عربی قنفذ خوانند. (برهان ).خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ). خارپشت . (فرهنگ جهانگیری ) (از صحاح الفرس ). به معنی اشغر است و صحیح آن ژیکاس...
-
زکاسه
لغتنامه دهخدا
زکاسه . [ زُ س َ / س ِ ] (اِ) خارپشتی را گویند که خارهای خود راچون تیر اندازد و به عربی ابومدلج خوانند. (برهان ) (آنندراج ). زکاشه . خارپشت تیرانداز و ابومدلج . (ناظم الاطباء). و به شین معجمه و زای فارسی هم آمده است . (آنندراج ). جانوری است خزنده که ...