کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکابی
لغتنامه دهخدا
رکابی . [ رِ ] (ص نسبی ) اسب جنیبت . کتل . (فرهنگ فارسی معین ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ).اسب جنیبت را نامند. (فرهنگ جهانگیری ) : برسم رکابی روان کرد رخش هم او رنگ پیرای و هم تاجبخش . نظامی (از آنندراج ).چو با من رکا...
-
رکابی
لغتنامه دهخدا
رکابی . [ رِ بی ی ] (ع ص نسبی ) زیت رکابی ؛ روغن زیت که از شام آرند و انما قیل : رکابی لانه یحمل من الشام علی الابل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیت که از دمشق آرند. روغن زیت که از شام آوردندی . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
علی رکابی
لغتنامه دهخدا
علی رکابی . [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن خلاطی حنفی قادوسی ، مشهور به رکابی . رجوع به علی قادوسی شود.
-
گران رکابی
لغتنامه دهخدا
گران رکابی . [ گ ِ رِ ] (حامص مرکب )کنایه از حمله بردن است . عمل گران رکاب : از ناله در آن گران رکابی الحق سپه گران شکستم . خاقانی . || ثقیل و سنگین بودن : حرارت سخطت با گران رکابی سنگ ذبول کاه دهد کوههای فربی را.انوری .
-
زیت رکابی
لغتنامه دهخدا
زیت رکابی . [ زَ / زِ ت ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) زیت فلسطینی . زیت الاضحا. زیت الانفاق . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زیت رکابی ، انفاق است و اهل عراق زیت الرکابی خوانند بدان سبب که به شتر می آورند از شام و اهل مصر زیت فلسطینی خوانند... (اختیارات بدیعی...
-
هم رکابی
لغتنامه دهخدا
هم رکابی . [هََ رِ ] (حامص مرکب ) هم عنانی . همراهی : داشت با خود کنیزکی چون ماه چست و چابک به هم رکابی شاه . نظامی .رجوع به هم رکاب شود.
-
یک رکابی
لغتنامه دهخدا
یک رکابی . [ ی َ / ی ِ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) یک رکیبی . کنایه از اسب جنیبت است که اسب کتل باشد. (برهان ). اسب کتل . (ناظم الاطباء). کنایه از اسب جنیبت بود. (آنندراج ) : عنان یک رکابی زیر می زددودستی بر فلک شمشیر می زد. نظامی . || رفیق . || کسی که ...
-
رستم رکابی
لغتنامه دهخدا
رستم رکابی . [ رُ ت َ رِ ] (حامص مرکب ) دلاوری و بهادری . (ناظم الاطباء) : به رستم رکابی روان کرده رخش هم اورنگ پیرای و هم تاج بخش . نظامی .و رجوع به رستم و رستم رکاب شود.
-
خوش رکابی
لغتنامه دهخدا
خوش رکابی . [ خوَش ْ / خُش ْ رِ ] (حامص مرکب ) غیرحرونی . مقابل بدرکابی : بترسید و گوشی بر آواز داشت از آن خوش رکابی عنان بازداشت .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
تشتکی
لغتنامه دهخدا
تشتکی . [ ت َ ت َ ] (اِ مرکب ) رکابی . (آنندراج ).
-
رکیبی
لغتنامه دهخدا
رکیبی . [ رِ ] (اِ) رکابی . طبق . || دوری . || فنی از کشتی گیری . (ناظم الاطباء).
-
زیت الاضحا
لغتنامه دهخدا
زیت الاضحا. [ زَ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به زیت الانفاق و زیت فلسطینی و زیت رکابی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن خلاطی حنفی ، ملقّب به قادوسی و مشهور به رکابی . رجوع به علی قادوسی شود.