کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژیم مکانیکی نرم شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ملین
لغتنامه دهخدا
ملین . [ م ُ ل َی ْ ی َ ] (ع ص ) نرم گردانیده شده . (آنندراج ). نرم شده . || آرام شده . (ناظم الاطباء).
-
محص
لغتنامه دهخدا
محص . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) رسن ریشه برافتاده ٔ نرم و سست شده : حبل محص . (منتهی الارب ). ریسمان مستعمل و نرم و سست شده . (ناظم الاطباء).
-
منملق
لغتنامه دهخدا
منملق . [ م ُ م َل ِ ] (ع ص ) نرم و تابان شده . || رهاشده وخلاص شده . || درگذشته شده . (ناظم الاطباء).
-
منملس
لغتنامه دهخدا
منملس . [ م ُ م َ ل ِ ] (ع ص ) نرم و تابان . (آنندراج ). صیقل شده و جلاداده شده و تابان کرده شده . || خلاص شده و رهاشده . || بازداشته شده . || چشم خیره شده . (ناظم الاطباء).
-
ریزور
لغتنامه دهخدا
ریزور. [ ریزْ وَ ] (ص مرکب ) کوفته شده . نرم شده . گردشده . (ناظم الاطباء).
-
خردخام
لغتنامه دهخدا
خردخام . [ خ ُ ] (ص مرکب ) نرم شده . ریزه ریزه شده . (ناظم الاطباء). ساییده و ریزه ریزه کرده . (آنندراج ).
-
خردخمیر
لغتنامه دهخدا
خردخمیر. [ خ ُ خ َ ] (ص مرکب ) ریزه ریزه . خردخاکشی . نرم شده . له شده .
-
متمغی
لغتنامه دهخدا
متمغی . [م ُ ت َ م َغ ْ غی ] (ع ص ) انبان فروهشته و نرم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انبان نرم وفروهشته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمغی شود.
-
متودن
لغتنامه دهخدا
متودن . [ م ُ ت َ وَدْ دِ ] (ع ص ) چرم نرم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست نرم شده وصاف و صیقلی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تودن شود.
-
مستنخج
لغتنامه دهخدا
مستنخج . [ م ُ ت َ خ ِ ] (ع ص ) نرم و فروهشته . (ناظم الاطباء). شخصی که بعد از سختی ، نرم شده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استنخاج شود.
-
محوق
لغتنامه دهخدا
محوق . [ م َ ] (ع ص ) نعت است از حوق . (منتهی الارب ). روفته شده و مالیده شده و نرم و هموار و املس ساخته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به حوق شود.
-
مهبا
لغتنامه دهخدا
مهبا. [ م ُ هََ ب ْ با ] (ع ص ) هبأشده . نرم کوفته شده . نیک ساییده و سحق شده . همانند سرمه ٔ نرم سوده گشته : دو بار کوفتن و ازحریر فروکردن چون غباری . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
رنجن
لغتنامه دهخدا
رنجن . [ رَ ج َ ] (ص ) شکم نرم شده . (آنندراج ). شکم نرم نیک روان . (ناظم الاطباء). اسهال گرفته . (فرهنگ شعوری ص 12 ب ). شکم نرم خوب کارکرده . (فرهنگ اشتینگاس ).
-
مترهل
لغتنامه دهخدا
مترهل . [ م ُ ت َ رَهَْ هَِ ] (ع ص ) نزد اطبا آن که گوشتش سست و نرم شده باشد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). سست و نرم . (ناظم الاطباء). لغ. جنبان . نرم . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترهل شود.
-
گازری کرده
لغتنامه دهخدا
گازری کرده . [ زُ / زَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گازرشُست . گازرشوی . جامه ٔ سفیدشده . شسته شده . || ظاهراً آهار کرده : و جامه ٔ شسته و نرم شده گرمتر از جامه ٔ گازری کرده باشد از بهر آنکه جامه ٔ نرم شده به تن باز گیرد و جامه ٔ گازری کرده بازنگیرد. (...