کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژه گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رژه گرفتن
لغتنامه دهخدا
رژه گرفتن . [ رَ / رِ ژَ / ژِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ایستادن فرمانده تا رژه روندگان از پیش وی بگذرند. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
رژه رفتن
لغتنامه دهخدا
رژه رفتن . [ رَ / رِ ژَ / ژِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) عبور جمعی از سپاهیان با نظم و انضباط مخصوص از پیش شاه یا فرمانده نظامی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
عرض دیدن
لغتنامه دهخدا
عرض دیدن . [ ع َ دی دَ ] (مص مرکب ) درعرف حال معنی موجودات گرفتن است . اعم از آنکه سپاه باشند یا چیز دیگر از نقد و جنس . (آنندراج ). || سان دیدن . رژه دیدن . دفیله گرفتن : چو پاس عصمت خود فرض می دیدسپاه ناز خود را عرض می دید.آصف خان جعفر (از آنندراج ...
-
شریطة
لغتنامه دهخدا
شریطة. [ ش َ طَ ] (ع مص ) شریطه . لازم گرفتن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شرط در لازم گرفتن چیزی و اجرای آن در بیع و مانند آن . (از اقرب الموارد). || (اِ) شرطنامه ٔ خرید و فروخت . (مهذب الاسماء). || شرط و پیمان . ج ، شَرائط. (منته...
-
طناب
لغتنامه دهخدا
طناب . [ طَ ] (ع اِ) رشته ٔ خیمه . (مهذب الاسماء). بند. حبل . رسن . رسن کلفت . رژه . رشته ٔ کلفت . ریسمان خیمه . (غیاث ). طنب . (منتهی الارب ) : درختی که دارد سر اندر سحاب ستاره رده برکشیده طناب . فرخی .هر گه که او سست شد و بیفتاد نه خیمه ماندو نه طن...
-
عرض کردن
لغتنامه دهخدا
عرض کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . آشکار کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نمودن . ارائه کردن . عرضه داشتن . عرضه کردن . معروض داشتن . پیش نهادن . تقدیم کردن . نمایش دادن . به معرض درآوردن : امیر فرمود تا زندانهای غزنی و آن نواحی عرض کنند. (ت...
-
درگذشتن
لغتنامه دهخدا
درگذشتن . [ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . به آن طرف گذشتن . عبور کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). افاتة. انمحاص . انهواء. تجاوز. تجوّز. تعدی . تفوت . توریک . طُمور. غَبر. غُبور. (از منتهی الارب ). مجاوزة. (تاج المصادر بیهقی )...
-
درآمدن
لغتنامه دهخدا
درآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن . داخل گردیدن . اِتِّلاج . اِدِّخال . (منتهی الارب ). انخراط. (دهار). اندخال . اندکام . ان...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از منتهی الارب ). ظاهر کردن . (از اقرب الموارد). آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زو...
-
جامه
لغتنامه دهخدا
جامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) پارچه ٔ بافته ٔ نادوخته را گویند. (برهان ). در هندی باستان یم یا چردیش و غیره (بام ، حمایت ) است و در پهلوی جامک و یامک باشد. مولر بهتر توضیح داده و «جامه » را از کلمه ٔ پهلوی یامک = پارسی باستان یاهمه و یونانی زومه دانسته ا...
-
پس
لغتنامه دهخدا
پس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو بازپس اندازد تیر . ابوشکور.ما برفتیم و شده نوژان و کحلان (؟) از پس مابشبی گفتی تو کش سلب ا...