کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رُسسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی است از رز. || ریسمان و طناب . (ناظم الاطباء) (برهان ). رسن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). در ضرورت شعری مخفف رسن (تناب ) استعمال میشود. (فرهنگ نظام ) : بگرد دانا گرد و رک...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (اِخ ) مخفف اَرَس . رود ارس . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا).نام رودخانه ای است که به ارس اشتهار دارد. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). نامی است که در کتابهای عربی به رود ارس داده اند. (از قاموس الاعلام ترکی ) : اگر خواهدبه آب تیغ گلرنگ...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده . وارسنده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و... (ناظم الاطباء). به معنی فاعل که وارسنده باشد. (برهان ). رسنده به چیزی و در این معنی غیر مرکب مستعمل نیست چون داد...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (هندی ، اِ) در هندی شیره ٔ هر چیز. (برهان ) (آنندراج ). اسم هندی شل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به شل شود.
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام چاه بقیه ٔ ثمود که تکذیب پیغمبر خود کردند و در آن چاه وی را بند ساختند تا آنکه مرد و آن قوم را اهل الرس گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). گویند چاهی است ، بنا بر قول دیگر قریه ای است در یمامه که آنرا فلج...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام کوهی است . (فرهنگ جهانگیری ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام وادیی . (منتهی الارب ).دیاری است ازآن ِ طایفه ٔ ثمود. (از معجم البلدان ).
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (ع اِ) ابتدای چیزی . (از اقرب الموارد). ابتدای چیزی و اول آن . (ناظم الاطباء). مقدمه و ابتدای تب . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). ابتدای چیزی و اول آن ، منه : رس الحُمّی ̍؛ یعنی اول تب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . اب...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (ع مص ) بند کردن و بازداشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اصلاح کردن میان قوم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). صلاح کردن در میان مردم . (برهان ). اصلاح کردن میان مردم باشد. (فرهنگ جها...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رِ ] (فعل امر) امر به ریسیدن و رشتن یعنی بریس . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). کلمه ٔ امر از ریسیدن و رشتن . (ناظم الاطباء). برهان گوید: امر به ریسیدن و رشتن ولی ظاهراً ماضی ریسیدن باشد و امر آن ریس است . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتا...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رُ ] (اِ) رُسْت . نوعی خاک که از آمیختن آن با آب ماده ای چسبنده و محکم حاصل شود که آنرا به اشکال و رنگهای مختلف درآورند. نوعی خاک که در کوره پزی ها جهت ساختن ظروف سفالین به کار رود و آن دارای آهک و اکسید آهن است . (فرهنگ فارسی معین ). گِل سرخ ...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رُ ] (اِخ ) دنیسن . خاورشناس نامی انگلیسی که درباره ٔ رودکی و احوال و اشعار وی تحقیقاتی دارد و نیز متن یونانی مقالةاللام از کتاب الحروف ارسطو (مقاله ٔ دوازدهم ) را بسال 1924 م . انتشار داد و بسال 1928 م . ترجمه ٔ انگلیسی آن را منتشر کرد و دکتر...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رُ ] (ص ) اکول و پرخور. (ناظم الاطباء) (برهان ). اکال . (انجمن آرا) (آنندراج ). حریص در خوردن . (فرهنگ خطی ). پرخور. (فرهنگ نظام ). اکول . گلوبنده بود یعنی رس . (از لغت فرس اسدی ) : خواجه یکی غلامک رس داردکز ناگوارد خانه چو تس دارد. منجیک .راد...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [رَس س ] (اِخ ) نام پادشاه قوم ثمود یا نام قبیله ای که در یمامه بودند. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 15).