کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَفَعَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رفع
لغتنامه دهخدا
رفع. [ رَ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن چیزی ، خلاف وضع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برداشتن . (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن ، خلاف وضع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). |...
-
رفع دادن
لغتنامه دهخدا
رفع دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) مرفوع کردن کلمه . (ناظم الاطباء).
-
رفع کردن
لغتنامه دهخدا
رفع کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن و افراشتن و برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . بالا بردن . || ترقی دادن . || برطرف کردن . زایل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). نشاندن . برنشاندن . بر داشتن : رفع کردن عطش و دردسر؛ نشاندن و بر طرف کردن آن د...
-
واژههای همآوا
-
رف ء
لغتنامه دهخدا
رف ء. [ رَف ْءْ ] (ع مص ) نزدیک کرانه کردن کشتی را؛ رفا السفینه رفاً. || رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را؛ رفا الثوب . و یقال : من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگ...
-
رفع
لغتنامه دهخدا
رفع. [ رَ ] (ع مص ) برداشتن و بلند کردن چیزی ، خلاف وضع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). برداشتن . (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن ، خلاف وضع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). |...
-
جستوجو در متن
-
عافون
لغتنامه دهخدا
عافون . (ع ص ، اِ) ج ِ عافی (در حالت رفع). رجوع به عافی شود.
-
عیدان
لغتنامه دهخدا
عیدان . (ع اِ) تثنیه ٔ عید در حال رفع. رجوع به عید و عیدَین شود.
-
نصی
لغتنامه دهخدا
نصی . [ ن َص ْی ْ ] (ع مص ) برداشتن . رفع. (از متن اللغة).
-
سلب کردن
لغتنامه دهخدا
سلب کردن . [ س َ ک َ دَ ](مص مرکب ) برطرف کردن و رفع کردن . (ناظم الاطباء).
-
عالمون
لغتنامه دهخدا
عالمون . [ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عالم (در حالت رفع).
-
عاهرون
لغتنامه دهخدا
عاهرون . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاهر (در حالت رفع).
-
فاسقون
لغتنامه دهخدا
فاسقون . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاسق در حالت رفع.
-
جالسون
لغتنامه دهخدا
جالسون . [ ل ِ] (ع ص ) جمع جالس در حالت رفع. رجوع به جالس شود.