کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَبِّي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [رِب ْ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) گروه بسیار. ج ، رِبّیّون . (یادداشت مرحوم دهخدا). واحد رِبّیّین است ، و هم الوف من الناس . هزارها. ج ، رِبّیّون . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || خدای ترس . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رَ بی ی ] (ع مص ) پرورش یافتن در برِ کسی : ربوت فی حجره ربواً و ربیت رباءً و ربیاً. (منتهی الارب ). پرورش یافتن . (آنندراج ). || در میان قومی وربالیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رَب ْ بی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به رَب ّ. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رَب ْ بی ] (ع منادا، صوت ) پروردگار من . خدایا. الهی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ای خدای من . (ناظم الاطباء) : ابریق می مرا شکستی ربی بر من در عیش را ببستی ربی بر خاک بریختی می ناب مراخاکم بدهن مگر تو مستی ربی ! (منسوب به خیام ).|| (اِ) نوعی خرم...
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رَب ْی ْ ] (ع منادا، صوت ) رَب ِّ. گاهی در قَسَم «ب » دوم را به «ی » بدل کنند، و منه قولهم : لا و ربیک لاافعل کذا؛ یعنی قسم بپروردگار تست ... (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از متن اللغة).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رِ ] (از ع ، اِ) ربا. معامله ٔ ربا. (یادداشت مرحوم دهخدا) مُمال ِ «ربا» : سخن مجوی فزون زآنکه حق تست از من که این ربی بود و نیستمان حلال ربی .ناصرخسرو.
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رُبْوة. رَبْوة. رِبْوة. ربوة الرابیة؛ ما ارتفع من الارض . (قطر المحیط) : دلم را بتماشای صحرا نظری است و جانم را به مطالعه ٔ رُبی و ریاض التفاتی . (سندبادنامه ص 135).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُ ب َ ] (ع اِ) نوعی از حشرات . || گربه . (آنندراج ).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُ با ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُ با ] (ع اِ) ج ِ رُبْیة و رُبَیّة. (منتهی الارب ).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُ با ] (ع اِ) ج ِ رُبْیة. (ناظم الاطباء). رجوع به رُبْیة شود.
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُ بی ی ] (ع اِ) رباء. ربا. (ناظم الاطباء). رجوع به رباء و ربا شود.
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُب ْ با ] (ع ص ، اِ) گوسپند بچه آورده . || گوسپند بچه مرده . گوسپند نوزاده ، و آن در بز و گوسفند وگاو و شتر بکار برده آید. ج ، رُباب و هو نادر قاله فی النهایة. || نیکویی . || نعمت . || گره محکم . || نام جمادی اولی و جمادی الاَّخر. (منتهی الا...
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُب ْ بی ] (اِخ ) حسن بن علی . محدث است . (ناظم الاطباء).
-
ربی
لغتنامه دهخدا
ربی . [ رُب ْ بی ] (از ع ، ص نسبی ) فروشنده ٔ رُب . (ناظم الاطباء).