کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ريشي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ریشی
لغتنامه دهخدا
ریشی . (اِخ ) دهی از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. دارای 110 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه و میوه و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ریشی
لغتنامه دهخدا
ریشی . (حامص ) ریش بودن . مجروح بودن . زخمی بودن . زخم بودن . جراحت داشتن . (از یادداشت مؤلف ) : اربیاسوس گوید: طویل (از زراوند) ریشی رحم را موافق تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
بی ریشی
لغتنامه دهخدا
بی ریشی . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی ریش . || امردی . (یادداشت مؤلف ) : پار با من لاف بی ریشی زدی و خوش زدی گر بحسن امسال چون پاری فزون از پار زن . سوزنی .رجوع به بی ریش شود.
-
بقل ریشی
لغتنامه دهخدا
بقل ریشی . [ ب َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بقل دشتی شود.
-
جستوجو در متن
-
بکشه
لغتنامه دهخدا
بکشه . [ ب َ ش َ/ ش ِ ] (اِ) ریشی باشد که بر شکم و گردن مردم برآید و آن را بعربی نکفه گویند. (برهان ) (آنندراج ). ریشی که برشکم و گردن مردم برآید. (ناظم الاطباء) (از سروری ).
-
اغره
لغتنامه دهخدا
اغره . [ اُ رَ ] (اِ) آماسی که در گردن آدمی به هم رسد و بفرانسه گواتر گویند. (ناظم الاطباء). ریشی باشد که بر گردن و شکم پدید آید و آن را بعربی نکفه خوانند. ریشی باشد که در شکم و گردن مردم بهم می رسد و آن را بعربی نکفه می گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
هم پاچگی
لغتنامه دهخدا
هم پاچگی . [ هََ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) هم ریشی . باجناغ بودن . نسبت دو تن که زنهایشان با هم خواهر باشند. رجوع به هم ریش و باجناغ شود.
-
دلریشی
لغتنامه دهخدا
دلریشی . [ دِ ] (حامص مرکب ) ریشی دل . حالت و چگونگی دلریش . رنجوری و درماندگی . (ناظم الاطباء). رجوع به دلریش شود.
-
ریش بلند
لغتنامه دهخدا
ریش بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) دارای ریشی بلند و دراز. (یادداشت مؤلف ).
-
خسته جگری
لغتنامه دهخدا
خسته جگری . [ خ َ ت َ / ت ِ ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) دلتنگی . غمناکی . ناشادی . ملولی . دل ریشی .
-
فرسة
لغتنامه دهخدا
فرسة. [ ف َ س َ ] (ع اِ) باد که در پشت نشیند. (منتهی الارب ). باد کوژی ، چه آن پشت را فرومیکوبد و بعضی به کسر حکایت کرده اند. (اقرب الموارد). || ریشی است که در گردن برآید. (منتهی الارب ). خنازیر. (یادداشت به خط مؤلف ). ریشی یا قرحه ای که بر گردن برآ...
-
کثاء
لغتنامه دهخدا
کثاء. [ ک َث ْثا ] (ع ص ) انبوه : لحیة کثاء؛ ریش انبوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریشی بسیارموی . (مهذب الاسماء).
-
ساکی
لغتنامه دهخدا
ساکی . (اِ) نوعی میمون کوچک است با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن . و آن مخصوص امریکاست و شش نوع از آن در برزیل و پرو و منطقه ٔ آمازون شناخته شده است .
-
آش و لاش شدن
لغتنامه دهخدا
آش و لاش شدن . [ ش ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متلاشی شدن . از هم پاشیدن ، چنانکه مردار و جیفه ای . || سخت ریمناک و منبسط گشتن ، چنانکه ریشی .