کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویهمچینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روی هم
لغتنامه دهخدا
روی هم . [ ی ِ هََ ] (ق مرکب ) جمعاً. مجموعاً. (فرهنگ فارسی معین ). مجموع . (یادداشت مؤلف ) (لغات فرهنگستان ). || چیزی بالای چیز دیگری . (فرهنگ فارسی معین ).- روی هم رفتن ؛ متراکم شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (اِخ ) (خط...) چینی ؛ یعنی الفبایی که چینیان بکار می برند طبق روایات اختراع امپراطور چین «فوهی » است ، و هر حرف چینی اساساً متشکل از یک ریشه یا «کلید» و یک «فونتیک » است امروز غالباً توافق دارند که همه ٔ حروف فرهنگ چینی را از 214 کلید استخراج ...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (اِخ ) (زبان ....) و لغت مردم چین این زبان مهمترین زبانهای گروه چین و تبتی و یکی از قدیمترین زبانهای زنده و زبانی است که بیش از هر زبان دیگربدان سخن میگویند. این زبان اصلاً یک هجائی است . در بحث از زبان چینی باید بین زبان ملفوظ و مکتوب فرق گذا...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (حامص ) چیدن در تمام معانی . رجوع به چیدن شود.- اسباب چینی ؛ تهیه ٔ مقدمات عملی علیه کسی . توطئه .- انگورچینی ؛ انگور چیدن .- خبرچینی ؛ خبرگزاری . سخن چینی . نمّامی .- دینارچینی ؛ برچیدن و جمع آوردن دینارهای پراکنده بر زمین .- راسته چینی ...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (ص نسبی ، اِ) چوب چینی . شبشینا. (دزی ). قطعات چوبی که به سرخی زند و آب جوشانده ٔ آن را چون داروئی در قدیم به کار بردندی وبیشتر با عُشبه توأم کردندی . و آن قطعات بریده ٔ بیخی است چند نیمه ٔ سیبی یا اناری ، خردتر و درشت تر، باسپیدی که به سرخی ...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (ص نسبی ،اِ) نوعی ظرف شکستنی که از گل و به طرز مخصوص سازندو در کوره پزند. سفالینه ای لطیف که اول به چین کردندی و امروز در همه جا سازند و باز بدان نام چینی دهند. ظرف آبگینه که در قدیم از چین می آوردند و بدین سبب به چینی شهرت گرفته است . قسمی ظر...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (ص نسبی ) از مردم چین . از چین . اهل چین : سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل ز یغمائی و چینی و خلخانی . فرخی .همه ترکان چین بادند هندوش مباد از چینیان چینی بر ابروش . نظامی .بیاد آید آن لعبت چینی ام کند خاک در چشم خودبینی ام . سعدی (بوستان ). || ...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی .(ص نسبی ، اِ) بافته . منسوج . گلیم منقش : ز مقراضی و چینی بر گذرگاه یکی میدان بساط افکنده بر راه .نظامی .
-
رؤی
لغتنامه دهخدا
رؤی . [ رُ ئن ] (ع اِ) ج ِ رؤیا. (منتهی الارب ). رجوع به رؤیا شود.
-
رؤی
لغتنامه دهخدا
رؤی . [ رُ ئی ی ] (ع ص ، اِ) نیک منظر. || دیدار نیک . (از ناظم الاطباء).
-
رؤی
لغتنامه دهخدا
رؤی . [ رُءْی ْ ] (ع اِ) نیک تاریکی . (ناظم الاطباء).
-
روی
لغتنامه دهخدا
روی . (اِ) فلزی از مس به قلع آمیخته که به تازی صفر و شبه خوانند چه در رنگ شبیه به طلا است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). فلزی است به رنگ خاکستری متمایل به آبی و آن را برای ساختن ظروف و غیره به کار برند. شماره ٔ اتمی آن 30 و وزن اتمی آن 65/38 است . چ...
-
روی
لغتنامه دهخدا
روی . (اِ) چهر. چهره . رخ . رخسار. وجه . صورت . محیا. مطلع. طلعت . معرف . منظر. دیدار. گونه . سیما. رو. (یادداشت مؤلف ). رو و رخسار است که به عربی وجه گویند. (از برهان ). نقبه . جبله . عارض . (منتهی الارب ). ترعه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ص...
-
روی
لغتنامه دهخدا
روی . (اِمص ) رو. روب . اسم مصدر از رُفتن ، در رفت و روی . (از یادداشت مؤلف ).
-
روی
لغتنامه دهخدا
روی . (ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف روییده و روینده . (یادداشت مؤلف ).روییده . (از آنندراج ). و اغلب به صورت ترکیب آید.- خودروی ؛ خودرو. که خودش روییده باشد. که کسی آن را نکارد : خواب از خمار باده ٔ نوشین بامدادبر بستر شقایق خودروی خوشتر است . سعدی ....