کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
روی داد
لغتنامه دهخدا
روی داد.(ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مخفف روی داده . بیان کار و کردار. سرگذشت و اتفاق و عارضه و سانحه و حادثه . (ناظم الاطباء). ماجرا. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
پیش آمد
لغتنامه دهخدا
پیش آمد. [ م َ ] (ن مف مرکب ) پیش آمده . || (اِ مرکب ) واقعه .حادثه . قضیه . رویداد. سانحه . عارضه . رویداد. وقعه . نازله . اتفاق . || سلوک و رعایت . (غیاث ).
-
سلاسل
لغتنامه دهخدا
سلاسل . [ س َ س ِ ] (اِخ ) (غزوه ٔ ذات ...) از جنگهای حضرت رسول (ص ) که بسرکردگی عمروعاص رویداد. رجوع بهمین کلمه در لغت نامه شود.
-
ماوقع
لغتنامه دهخدا
ماوقع. [ وَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) اتفاق و حادثه و سانحه . (ناظم الاطباء). رویداد. ماجری . گزارش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ذات الرمرم
لغتنامه دهخدا
ذات الرمرم . [ تُرْ رَ رَ ] (اِخ ) نام جایگاهی و بدانجا جنگی میان بنی عامر و بنوعبس رویداد و فیروزی بنوعامر را بود و رمرم منقوص و مخفف رمرام است و رمرام نوعی گیاه بهاری است . (المرصع). و رجوع به یوم ذات الرمرم در مجمع الامثال میدانی شود.
-
آمد
لغتنامه دهخدا
آمد. [ م َ ] (مص مرخم ،اِمص ) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن . ایاب . مَجی ٔ.- آمد و رفت ؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب .- بدآمد ؛ ضجرت . کراهت .- || شقاوت . نحوست .- بِه ْآمد ؛ نیک آمد. خیر. سعادت : نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست آن بِه ْ بود که قوّت و قدرت...
-
حادثة
لغتنامه دهخدا
حادثة. [ دِ ث َ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود سابق .سختی نو که پدید آید. (دستوراللغة). کارنو. احدوثة.سختی روزگار. (مهذب الاسماء). نادبة. عادیة. خَطب . مُلِمّة. (ربنجنی ). نازِلَة. قضیة. واقِعة. وقعة. پیش آمد. اِتِفاق . رویداد. نائبة. طارقة .عارضة. صافقه ....
-
ماجرا
لغتنامه دهخدا
ماجرا. [ ج َ] (ع اِ مرکب ) مرکب است از ما و جری صیغه ٔ ماضی ؛ فارسیان بمعنی سرگذشت و قصه و واقعه آرند. (آنندراج ). سرگذشت و اتفاق و آنچه گذشته باشد. واقعه و حادثه و عارضه و کیفیت و صورت حال و عرض حال . قصه . (ناظم الاطباء). آنچه گذشته باشد و سرگذشت و...
-
مشاهده
لغتنامه دهخدا
مشاهده . [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) دیدن . (غیاث ). مأخوذ از عربی ، ملاحظه و معاینه و ادراک با چشم و بینش و نگاه ونظر. (ناظم الاطباء). مشاهدت . دیدن . معاینه . دیدار. یکدیگر را رویاروی دیدن : بعد مسافت از مشاهده ٔ حال و کشف کار او مانع...
-
واقعة
لغتنامه دهخدا
واقعة. [ ق ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث واقع. رجوع به واقع شود. || (اِ) حادثه . (غیاث ) (ناظم الاطباء). نازله . (از اقرب الموارد). اتفاق . کار افتاده . کار پیش آمده . پیش آمد. عارضه . ماوقع. جریان کار. رویداد. قضیه . موضوع : روبرو میشود با واقعه به آن طریق ک...
-
جامع دمشق
لغتنامه دهخدا
جامع دمشق .[ م ِ ع ِ دِ م َ ] (اِخ ) مسجد معروف دمشق که ولیدبن عبدالملک بن مروان خلیفه ٔ اموی آن را بنا کرد. بروایتی بسال 87 و بروایت دیگر بسال 88 هَ .ق . بناء آن را آغاز کرد. این مسجد را جامع اموی نیز گویند و بزرگترین و با عظمت ترین مساجد ممالک اسلا...
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) لقب امام هشتم حضرت علی بن موسی بن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه و علی آبائه آلاف التحیة و الثناء. (ناظم الاطباء). لقب علی بن موسی بن جعفر صادق بن محمدبن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع ). (منتهی الارب ) . کنیه ٔ او ابوالح...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ خضر جدّ وی به هندوستان آمده شیخ مبارک در ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...