کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علی رویانی
لغتنامه دهخدا
علی رویانی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) وی از مورخان طبرستان بود و خواندمیر در تاریخ حبیب السیر از او نقل می کند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 406 شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوالمحاسن
لغتنامه دهخدا
ابوالمحاسن . [ اَ بُل ْ م َ س ِ ] (اِخ ) رویانی . رجوع به عبدالواحدبن اسماعیل بن احمدبن محمد طبری رویانی شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) شریح بن عبدالکریم رویانی . رجوع به شریح ... شود.
-
فخرالاسلام
لغتنامه دهخدا
فخرالاسلام . [ ف َ رُل ْ اِ ] (اِخ )عبدالواحدبن اسماعیل بن احمدبن محمد رویانی ، مکنی به ابوالمحاسن . رجوع به ابوالمحاسن و عبدالواحد شود.
-
ابوالمحاسن
لغتنامه دهخدا
ابوالمحاسن . [ اَ بُل ْ م َ س ِ ] (اِخ ) عبدالواحدبن اسماعیل بن احمدبن محمد. ملقب به فخرالاسلام رویانی . رجوع به عبدالواحد... شود.
-
ابوالمحاسن
لغتنامه دهخدا
ابوالمحاسن . [ اَ بُل ْ م َ س ِ ] (اِخ ) فخرالاسلام رویانی . رجوع به عبدالواحدبن اسماعیل بن احمدبن ابوالمحاسن محمد... شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ] (اِخ ) ابراهیم بن علی طبری رویانی .
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ] (اِخ ) رویانی . ابراهیم بن علی طبری .
-
شریح
لغتنامه دهخدا
شریح . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم رویانی ، مکنی به ابونصر. فقیه شافعی و قاضی آمل مازندران بود. از کتابهای اوست : 1- روضةالاحکام و زینةالحکام - در آیین داوری . شریح به سال 505 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد، مکنی به ابومحمد. از مشایخ حدیث و مردی صالح و معمر بود. وی از مردم شهرستان جَی ّ بود و او را جرقوهی نیز گویند منسوب به جرقوه که گمان دارم از قراء اصفهان باشد. ابوالقاسم دمشقی کنیت اورا ابوعبداﷲ یاد کرده است . و...
-
قزازی
لغتنامه دهخدا
قزازی . [ ق َزْ زا ] (اِخ ) محمدبن فضل بن علی بن حسین بن علی بن ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر هاشمی عباس ، مکنی به ابوزید. از فرزندان فضل بن عباس قزازی از مردم آمل طبرستان و از خانواده ٔ علم و بزرگی است و خود مردی دانشمند بود و شعر نیکو میسرود. وی از اب...
-
مزوبلاست
لغتنامه دهخدا
مزوبلاست . [م ِ زُ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام هر یک از دو برگه ٔ خارجی و داخلی (احشائی ) مزودرم که در جریان نمو رویانی جانوران پر سلولی (باستثنای اسفنجها و سلانتره ها که فاقد مزودرم اند) حاصل میشود، برگه ٔ خارجی مزودرم (مزوبلاست خارجی ) به اکتودرم چسبی...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن زیاد دمشقی . از زهیربن محمد از نافع از ابن عمر روایت می کند که : رد سه چیز سزاوار نیست : شیر و روغن و مخده . رؤیانی در مسندش از عباس بن محمد روایت می کند که گفت : ابوالربیع سلیمان بن داودبن رشیدالختلی این قول را برای ما حدیث...
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) ابوالقاسم اسماعیل بن حسین بن عبداﷲبن هیثم بن هشام صرصری . شیخ ثقة و صدوق بود. وی از ابوعبداﷲ حسین بن اسماعیل محاملی و محمدبن عبیداﷲبن العلاء کاتب و ابوالعباس احمدبن محمدبن سعیدبن عقدة کوفی و ابوعیسی احمدبن اسحاق انماطی و اب...