کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روپاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روپاک
لغتنامه دهخدا
روپاک . (اِ مرکب ) دستمال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رومال . بشگیر. (ناظم الاطباء). مندیل . دستار. || دستمال که زنان بر سر اندازند. (بهار عجم ). نقاب زنان . برقع. (ناظم الاطباء). مقنعه . معجر. چارقد : چو گیرد از حیا بر رخ نقابی شمع رخسارم کند پیراه...
-
جستوجو در متن
-
ورپوشنه
لغتنامه دهخدا
ورپوشنه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ) ورپوشه . سرپوش باشد چون چادر و غیره . (یادداشت مؤلف ). روسری زنان . (فرهنگ فارسی معین ). چادر. روپاک . (برهان ). چادر و روپاک و مقنعه ٔزن . (منتهی الارب ). مقنعه ٔ زن . (برهان ) (آنندراج ).
-
ورپوشه
لغتنامه دهخدا
ورپوشه . [ وَ ش َ / ش ِ ] (اِ) ورپوشنه . (برهان ) (ناظم الاطباء). روپاک و چادر و مقنعه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ورپوشنه شود.
-
شنکله
لغتنامه دهخدا
شنکله . [ ش َ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) شنگله . خوشه ٔ خرما و انگور و غله و جز آن . || ریشه ای از ابریشم و جز آن که بر دستار و روپاک و مانند آن ترتیب دهند. || پارچه ٔ ناپاک و ملوث و چرکین . || جای ناپاک . || اصطبل . (از ناظم الاطباء). و رجوع به شنگله شود.
-
واشام
لغتنامه دهخدا
واشام . (اِ) معجر. مقنعه . واشامه . باشام . باشامه . روپاک . سرانداز : چو پران شد ز پرده جست بر بام ربودش باد از سر لعل واشام . (ویس و رامین ).رجوع به واشامه شود.
-
درک
لغتنامه دهخدا
درک . [ دَ رَ ] (اِ) ظاهراً صورتی است از دزک . (یادداشت لغتنامه ). دستارچه را گویند که رومال و روپاک باشد. (برهان ) (آنندراج ). دست پاک و دستمال و دستارچه . (لغت محلی شوشتر). رجوع به دزک شود.
-
اوشنگ
لغتنامه دهخدا
اوشنگ . [ اَ ش َ ] (اِ) معلاق یعنی ریسمانی که در خانه ها بندند و جامه و ازار و رومال (روپاک ) و لنگی و قطیفه و جز آن بر آن اندازند. || ریسمانی که خوشه های انگور از آن آویزند. (از ناظم الاطباء) (برهان ). آونگ . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
باشمه
لغتنامه دهخدا
باشمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) صورتی از باشامه بمعنی سرانداز زنان . (مهذب الاسماء ذیل لغت خِمار). معجر زنان . روپاک . روسری . رجوع به خمار و نیز رجوع به باشامه شود.
-
عرقیه
لغتنامه دهخدا
عرقیه . [ ع َ رَ قی ی َ ] (اِ) دستارچه و روپاک ابریشمین . (از برهان ). رومال کوچک که به آن عرق پاک کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دستارچه و روپاک ابریشمین که بدان عرق برچینند. (آنندراج ). پارچه ٔ کوچکی که بدان عرق از بدن پاک کنند. دستمال و رومال . ...
-
سپیدرگ
لغتنامه دهخدا
سپیدرگ . [ س ِ / س ِ رَ ] (اِ مرکب ) دستارچه بود. (لغت فرس ) : ای قبله ٔ خوبان من ای طرفه ٔ ری لب را به سپیدرگ بکن پاک از می . رودکی .بعضی این کلمه را سپردزک خوانده اند. مؤلف برهان آرد: دزک بر وزن ملک دستار را گویند که مندیل و روپاک است و بعضی دستار...
-
دستا
لغتنامه دهخدا
دستا. [دَ ] (اِ مرکب ) مخفف و مرخم دستار است که مندیل و روپاک باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرخم دستار. (جهانگیری ). روپاک باشد و دستمال و آنچه بر دور دستار پیچند.دستار و عمامه و مندیل . (ناظم الاطباء) : بسکه می شویم و می کوبم بازجبه ٔ خویشتن و دستا رار...
-
ربوشه
لغتنامه دهخدا
ربوشه . [ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ) بر وزن و معنی ربوسه است که سرپوش و چادر و مقنعه و روپاک زنان باشد،و آن در اصل روپوشه بوده که به کثرت استعمال ربوشه شده ، و به فتح اول هم گفته اند. (برهان ). سرپوش و روپوش . چادر و مقنعه و روپاک و مانند آن . هر چیز که سر ...
-
ربوسه
لغتنامه دهخدا
ربوسه . [ رُ س َ / س ِ ] (اِ) ربوشه . (ناظم الاطباء). سرپوش را گویند عموماً و چادر و مقنعه و روپاک و امثال آن را خصوصاً. (برهان ). آنچه به سر پوشند چون مقنعه و چادر و غیره ، و آن در اصل رپوشه بوده و مخفف روپوشه که بمعنی چادر و مقنعه و روپاک زنان باشد...
-
گواژ
لغتنامه دهخدا
گواژ. [ گ َ ] (اِ) مسخرگی و مزاح . (برهان : گواز). || سرزنش و طعنه . (انجمن آرا) (آنندراج ) : کند طبع او بحر را سرزنش زند جود او در معادن گواژ. شمس فخری (از شعوری ج 2 ص 319).|| مردم خوش طبع. (برهان : گواز). || ازار و دامنی را نیز گویند که لنگی و روپا...