کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روغنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روغنی
لغتنامه دهخدا
روغنی . [ رَ / رُو غ َ ] (اِخ ) از ملازمان اکبر شاه هند و متوفای سال 980 هَ . ق . و شاعری لاابالی ولی دارای طبعی خوش بود. دوبیت زیر از اوست :از جفای او نمی نالم که می ترسم رقیب داند از تأثیر فریادم که از بیداد کیست .بود چون اخگری در خاک راه او دل گر...
-
روغنی
لغتنامه دهخدا
روغنی . [ رَ / رُو غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به روغن . (ناظم الاطباء). || عصار و روغن فروش . (آنندراج ) (انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). عصار و روغنگر. (برهان ) (از آنندراج ). روغنگیر. مسکه فروش . (ناظم الاطباء). || هر چیز آلود...
-
روغنی
لغتنامه دهخدا
روغنی .[ رَ / رُو غ ] (اِخ ) دهی از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 589 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و چغندر و پنبه . راه آن اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
تهی روغنی
لغتنامه دهخدا
تهی روغنی . [ ت َ/ ت ِ / ت ُ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) بی روغنی . فقدان روغن در چراغ . ته کشیدگی روغن در چراغ : مدار از تهی روغنی دل به داغ که ناگه ز پی برفروزد چراغ . نظامی .رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
چشمه روغنی
لغتنامه دهخدا
چشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ / رُوغ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودزرد بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 24 هزارگزی باختر باغ ملک و4 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به هفتگل واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصو...
-
چشمه روغنی
لغتنامه دهخدا
چشمه روغنی . [ چ َ م َ رَ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 35 هزارگزی شمال خاوری فریمان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 86 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و بنشن . شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مال...
-
جستوجو در متن
-
چلپل
لغتنامه دهخدا
چلپل . [ چ ِپ َ ] (اِ) قسمی از نان روغنی تنک . (ناظم الاطباء).
-
خشکه پزی
لغتنامه دهخدا
خشکه پزی . [ خ ُ ک َ / ک ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دکانی که در آن نان روغنی و نان دوالکه پزند. (یادداشت بخط مؤلف ). || (حامص مرکب ) عمل پختن نان روغنی و نان دوالکه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مسمون
لغتنامه دهخدا
مسمون . [ م َ ] (ع اِ) نان روغنی . (از اقرب الموارد) (بحر الجواهر). نان روغنین . (مهذب الاسماء).
-
پنیرک مشکین
لغتنامه دهخدا
پنیرک مشکین . [ پ َ رَ ک ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی پنیرک که از آن روغنی معطر به بوی مشک گیرند .
-
چل گل
لغتنامه دهخدا
چل گل . [ چ ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) نام روغنی است که خاصیت دارویی دارد و در خانه سازند یا عطاران فروشند. روغن چل گل .
-
کلیج
لغتنامه دهخدا
کلیج . [ ک ُ ] (اِ) نانی باشد که خمیر آن از دیوار تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || نان بزرگ روغنی را نیز گویند. (برهان ). کلیچه . کلوچ . نان روغنی بزرگ . کلوچه . (فرهنگ فارسی معین ). نان بزرگ...
-
کلو
لغتنامه دهخدا
کلو. [ ک ُ ] (اِ) نان بزرگ روغنی را گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کلوج . (از حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کلوج شود.