کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روغندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
روغن دار
لغتنامه دهخدا
روغن دار. [ رَ/ رُو غ َ ] (ص مرکب ) هر چیز چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء). هر چیز که به روغن آلوده باشد. (آنندراج ).- چراغ روغن دار ؛ چراغی که با روغن روشن می شود. چراغی که روغن دارد : کند خیال تو در چشم پرسرشک آرام که شعله رام شود با چراغ روغن دار.ا...
-
جستوجو در متن
-
چرب ساختن
لغتنامه دهخدا
چرب ساختن . [ چ َ ت َ ] (مص مرکب ) چرب کردن . پرروغن ساختن . چرب و روغندار کردن غذا و خوراک : شعشع الثرید؛ یعنی چرب ساخت و بسیار کرد روغن اشکنه را. (منتهی الارب ). || روغن آلوده کردن جائی یا چیزی . رجوع به چرب کردن شود.
-
چرب شدن
لغتنامه دهخدا
چرب شدن . [چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرروغن شدن . باروغن شدن . روغندار شدن . || زیاد شدن . اضافه شدن . فزون شدن . بیشتر شدن وزن چیزی . || روغن آلود شدن جائی یا چیزی . ناپاک و کثیف شدن . بچربی آلوده شدن . || چاق و فربه شدن . پیه دار و چربی دار شدن .
-
چرب ربا
لغتنامه دهخدا
چرب ربا. [ چ َ رُ ] (نف مرکب ) زیاده ربا. افزون ربا. بسیارربا. || رباینده ٔغذا و طعام چرب . رباینده ٔ خوراک روغندار و چربی دار. || لطیف ربا. نرم ربا. رباینده ٔ چیزی مطبوع و ملایم طبع. || ظاهراً کنایه از شخص غارتگر. (مخزن الاسرار چ وحید حاشیه ٔ ص 153)...
-
چرب کردن
لغتنامه دهخدا
چرب کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روغن در طعام ریختن .غذا را به روغن آلودن . روغندار کردن طعام و غذا را. || روغن مالیدن و اندودن و فرسودن . (ناظم الاطباء). چیزی یا جائی را به روغن و چربی آلودن . چرب کردن جائی یا چیزی . روغن مالیدن : و سینه ٔبیمار ...