کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزی طلبیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روزی طلبیدن
لغتنامه دهخدا
روزی طلبیدن . [ طَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) روزی جستن : مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبدو آدمی بچه ندارد خبر از عقل و تمیز.سعدی (گلستان ).
-
واژههای مشابه
-
گشاده روزی
لغتنامه دهخدا
گشاده روزی .[ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خوش روزی . پر رزق و روزی .
-
گنجشک روزی
لغتنامه دهخدا
گنجشک روزی . [ گ ُ ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لب روزی . تنگ روزی . کردی خوردی . کم روزی .
-
نیک روزی
لغتنامه دهخدا
نیک روزی . (حامص مرکب ) خوشبختی . بهروزی . سعادت . نیک روز بودن : که شو زود بردار از او بند سخت نویدش ده از نیک روزی و بخت . شمسی (یوسف و زلیخا).همه را روح و روز و روزی از اوست نیک بختی و نیک روزی از اوست . سنائی .چون صبح به فال نیک روزی برزد علم جها...
-
غم روزی
لغتنامه دهخدا
غم روزی . [ غ َ ] (ص مرکب )آنکه غم نصیب وی باشد. غم رسیده . غمناک : چون صبح درآمد بجهان افروزی معشوقه بگاه رفتن از دلسوزی میگفت دگر که با من غم روزی صبحا چو شفق چون شفقت ناموزی .انوری (دیوان ص 628).
-
فراخ روزی
لغتنامه دهخدا
فراخ روزی . [ ف َ ] (ص مرکب ) آن که رزقی فراوان و بسیار دارد. (یادداشت بخط مؤلف ) : ستوران فراخ روزی تر از مردم اند. (جامعالحکمتین ناصرخسرو ص 206).- امثال :فراخ روزی را با قحطسال چه کار ؟ (امثال و حکم دهخدا).
-
فرشته ٔ روزی
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ روزی . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ ] (اِخ ) میکائیل : بر آسمان فرشته ٔ روزی به بخت من منسوخ کرد آیت رزق از ادای نان .خاقانی .رجوع به میکائیل شود.1
-
نیم روزی
لغتنامه دهخدا
نیم روزی . (ص نسبی ) نصف روزی . نیمروزه . || اهل نیمروز. منسوب به ولایت نیمروز. از مردم نیمروز.
-
نیمه روزی
لغتنامه دهخدا
نیمه روزی . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) روزی کم . (یادداشت مؤلف ). || (ص نسبی ) عمله ٔ نیمه روزی ؛ کارگر نصف روزه . عمله ای که یک نیمه از روز کار کند.
-
آشفته روزی
لغتنامه دهخدا
آشفته روزی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) شقاوت . بدبختی .
-
تبه روزی
لغتنامه دهخدا
تبه روزی . [ ت َ ب َه ْ ] (حامص مرکب ) تباه روزی .تیره روزی . بدبختی . رجوع به تبه روز و تباه روز شود.
-
حرام روزی
لغتنامه دهخدا
حرام روزی . [ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه رزق مقسومش ضایع و تباه گردد. تنگ روزی : می ده که من حرام روزی خونابه خورم کدام روزی . نظامی (الحاقی ).|| آنکه از حرام اعاشه کند. آنکه از حرام هزینه کند.
-
روزی جستن
لغتنامه دهخدا
روزی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استرزاق . (تاج المصادر بیهقی ). کار کردن برای تأمین وجه معاش .
-
روزی خوردن
لغتنامه دهخدا
روزی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن خوراک هرروزه که باعث ادامه زندگی است : نه شرطست وقتی که روزی خورندکه نام خداوند روزی برند. سعدی (بوستان ).چنان پهن خوان کرم گستردکه سیمرغ در قاف روزی خورد.سعدی (بوستان ).