کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزن صوتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روزن داران
لغتنامه دهخدا
روزن داران . [ رَ / رُو زَ ] (اِ مرکب ) ج ِ روزن دار. رده ای از جانوران یک سلولی که بواسطه ٔ جلد سختی که بدنشان را احاطه کرده مشخصند، این جلد سخت دارای روزنهایی است که سیتوپلاسم حیوان از آنها خارج میشود و پاهای کاذب را تشکیل میدهد. (از فرهنگ فارسی مع...
-
شش روزن
لغتنامه دهخدا
شش روزن . [ ش َ / ش ِ رَ / رُو زَ ] (اِخ ) شش سیاره . (ناظم الاطباء). کنایه از شش کوکب . (از برهان ) (از آنندراج ). شش ستاره ٔ منظومه ٔ شمسی . || (اِ مرکب ) عالم و گیتی . (ناظم الاطباء). کنایه از دنیاست به اعتبار شش جهت . (برهان ) (آنندراج ) : پسری چ...
-
کاغذ روزن
لغتنامه دهخدا
کاغذ روزن . [ غ َ ذِ رَ / رُو زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذهای رنگین که بر تابدانها تعبیه کنند. (آنندراج از بهار عجم ) : خانه ام بسکه ز دیدار تو روشن شده است پرده ٔ چشم مرا کاغذ روزن شده است .راضی (از آنندراج ).
-
بارون روزن
لغتنامه دهخدا
بارون روزن . [ زِ ] (اِخ ) ویکتور دانشمند شرق شناس ، مؤلف مجموعه ٔ علمی نسخ خطی فارسی چ پطرزبروغ (لنین گراد) و ترجمه های عربی خدای نامک بزبان روسی 1895 م . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی چ 1 صص 31-32 و تاریخ ادبیات برون ترجمه ٔ حک...
-
چشمه ٔ روزن
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ روزن . [ چ َ / چ ِ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ رَ / رُو زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخ روزن : اندرین بقعه همی ماه ز مسند تابدگر بجای دگر از چشمه ٔ روزن بیند.رضی الدین نیشابوری .
-
جستوجو در متن
-
دیوار
لغتنامه دهخدا
دیوار. [ دی ] (اِ) (از: دیو + آر، علامت نسبت ). (بهار عجم ). جدار و بنائی که در اطراف خانه میگذارند و بدان وی را محصور می کنند. هرچیزی که فضای را محصور کند خواه از مصالح بنائی باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء). دیفال . دیوال . لاد. (یادداشت مؤلف ). ک...