کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روزنامه
لغتنامه دهخدا
روزنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از روز+ نامه (نامک پهلوی )، معرب آن روزنامج و روزنامجه . بیرونی در الجماهر (ص 260) از قول ناخدای کشتی آرد: «و کتبتها فی الروزنامج باسمه » (نام مصله ٔ سرب را باسم شیخی که بطلب حاجتی نزد ناخدا آمده بود وی در روزن...
-
واژههای مشابه
-
روزنامة
لغتنامه دهخدا
روزنامة. [ م َ ] (معرب ، اِ)معرب روزنامه . (از المنجد). رجوع به روزنامه شود.
-
روزنامه چی
لغتنامه دهخدا
روزنامه چی . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) صاحب روزنامه . || روزنامه نگار. || روزنامه فروش .
-
روزنامه خوان
لغتنامه دهخدا
روزنامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ روزنامه . کسی که روزنامه میخواند. توده ٔ با سواد که روزنامه های روزانه را مطالعه میکنند.
-
روزنامه فروش
لغتنامه دهخدا
روزنامه فروش . [ م َ / م ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ روزنامه . کسی که در دکه ٔ روزنامه فروشی ، روزنامه می فروشد.
-
روزنامه نگار
لغتنامه دهخدا
روزنامه نگار. [ م َ / م ِ ن ِ ] (نف مرکب ) صاحب برید قدیم را گویند که منصب بزرگی بوده [ است ] . (حاشیه ٔ ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272). || روزنامه نویس . نویسنده ٔ روزنامه . صاحب یا مدیر روزنامه . کسی که در روزنامه مقاله می نویسد.
-
روزنامه نگاری
لغتنامه دهخدا
روزنامه نگاری . [ م َ / م ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل روزنامه نگار. شغل روزنامه نگار. روزنامه نویسی . رجوع به روزنامه نویسی شود.
-
روزنامه نویس
لغتنامه دهخدا
روزنامه نویس . [ م َ / م ِ ن ِ ] (نف مرکب ) روزنامه نویسنده . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه مباشر عمل روزنامه است و اخبار روزنامه را می نویسد. (ناظم الاطباء). کسی که مقالات یا اخبار روزنامه را تهیه میکند. (فرهنگ فارسی معین ). روزنامه نگار. رجوع به روزنام...
-
روزنامه نویسی
لغتنامه دهخدا
روزنامه نویسی . [ م َ / م ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) تهیه و نوشتن مقالات و اخبار روزنامه . (فرهنگ فارسی معین ).عمل روزنامه نویس . شغل روزنامه نویس . روزنامه نگاری .
-
جستوجو در متن
-
جریده نویس
لغتنامه دهخدا
جریده نویس . [ ج َ دَ / دِن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ روزنامه . روزنامه نویس و رجوع به روزنامه نویس و روزنامه نگار و جریده نگار شود.
-
روزنامج
لغتنامه دهخدا
روزنامج . [ م َ ] (معرب ، اِ) معرب روزنامه . (از الجماهر بیرونی از روزنامه نگاری در ایران بقلم آقای تقی زاده ). رجوع به روزنامه شود.
-
جریده نگار
لغتنامه دهخدا
جریده نگار. [ج َ دَ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) روزنامه نگار. نویسنده ٔ روزنامه یا مجله . رجوع به جریده و روزنامه نگار شود.
-
تیراژ
لغتنامه دهخدا
تیراژ.(فرانسوی ، اِ) عده ٔ کتاب یا روزنامه ای که در یک بار به طبع رسد: تیراژ روزنامه ٔ... بیست هزار است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).