کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزمره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روزمره
لغتنامه دهخدا
روزمره . [ م َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) محاوره و هر لفظ مشهور میان مردم . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مکالمه ٔ هرروزه . (ناظم الاطباء). || راتبه و وجه معاش . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روزینه . حصه و بهره ٔ هرروزه . (ناظم...
-
جستوجو در متن
-
موظف
لغتنامه دهخدا
موظف . [ م ُ وَظْ ظِ ] (ع ص ) آنکه وظیفه و روزمره به کسی می دهد. (ناظم الاطباء). وظیفه کننده و وظیفه دهنده . (آنندراج ) (غیاث ).
-
جریانات
لغتنامه دهخدا
جریانات . [ ج َ رَ / ج َرْ ] (ع اِ) ج ِ جریان . وقایع روزمره . رجوع به جَرَیان و جَرْیان شود.
-
خورده پا
لغتنامه دهخدا
خورده پا. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ضعیف . فقیر. گروهی از مردم که کفاف زندگی روزمره را بسختی دارند. خرده پا.
-
وفاهة
لغتنامه دهخدا
وفاهة. [ وَ / وِ هََ ] (ع اِ) روزمره ٔ خادم کلیسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وفاهة به کسر واو، وظیفه ٔ وافِه ْ [ خادم کلیسا ] . (اقرب الموارد).
-
ورشتاد
لغتنامه دهخدا
ورشتاد. [ وَ رَ ] (اِ) بر وزن و معنی ورستاد است که وظیفه و روزمره باشد. (برهان ) (آنندراج ). وظیفه و مقرری و ورستاد. (ناظم الاطباء). رجوع به ورستاد شود.
-
وظائف
لغتنامه دهخدا
وظائف . [ وَ ءِ] (ع اِ) وظایف . ج ِ وظیفه . (منتهی الارب ). به معنی روزمره از طعام و رزق و جز آن . (آنندراج ). رجوع به وظیفه شود. و گویند: للدنیا وظائف ؛ ای نُوَب و دُوَل .
-
توظیف
لغتنامه دهخدا
توظیف . [ ت َ ] (ع مص ) روزمره کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وظیفه ٔ روزانه معین کردن برای کسی . (از اقرب الموارد). وظیفه نهادن . (زوزنی ). وظیفت برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
زبان زد
لغتنامه دهخدا
زبان زد. [ زَ زَ ] (ن مف مرکب مرخم ) روزمره و محاوره . (آنندراج ). گفتگوی هر روزه و مذاکره ٔ هر روزه . (ناظم الاطباء). || مشهور، سائر چون مثل ، مطلبی که بر سر زبانها است . رجوع به زبان زد شدن شود.
-
لسن
لغتنامه دهخدا
لسن . [ ل ِ ] (ع اِ) زبان . || سخن . || لغت . یقال : لکل قوم لسن یتکلمون بها و منه قراءة بعضهم الا بلسن قومه .(منتهی الارب ). || روزمره ٔ قومی (؟). (منتخب اللغات ). در کتب دست رس دیگر این معنی یافت نشد.
-
موظف
لغتنامه دهخدا
موظف . [ م ُ وَظْ ظَ ] (ع ص ) روزمره کرده شده بر کسی . (از منتهی الارب ). وظیفه داده شده . (یادداشت مؤلف ). وظیفه کرده شده و وظیفه داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که به وی روزمره داده می شود. وظیفه خوار. (ناظم الاطباء). مقرری بگیر. آنکه از پادشاه...
-
ماریوو
لغتنامه دهخدا
ماریوو. [ وُ ] (اِخ ) نویسنده ٔ فرانسوی (1688 - 1763 م .) او ابتدا به نوشتن آثار جدی آمیخته با کنایات مضحک و نگارش وقایع روزمره توجه داشت و سپس به تآتر و کمدی روی آورد. او در تدوین آثارش بعلت بکار بردن زبانی ساده و ظریف موجد سبکی بنام «ماریووداژ» گرد...
-
ایسا
لغتنامه دهخدا
ایسا. (ق ) این زمان و این دم و الحال . (برهان ).اکنون . این روز و این ساعت . و این لغت دری است اهل طبرستان و الوار جبال بسیار استعمال کنند. (آنندراج )(انجمن آرا). اکنون و این روزمره ٔ اهل کاشان است . (رشیدی ). گیلکی : «هاسا» (اکنون ). (حاشیه ٔ برهان ...
-
روزگذار
لغتنامه دهخدا
روزگذار. [ گ ُ ] (ن مف مرکب ،اِ مرکب ) بقدر احتیاج روز. باندازه ٔ کفاف یک روز. (ناظم الاطباء). مایه ٔ معاش که بیک روز وفا کند. (آنندراج ). قوت روزانه . مخارج قلیل روزانه . کافی برای یک روز. روزمره . قوت روزگذار. اقل ّ مایُقنَع. بخور و نمیر. (از یاددا...