کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روحی شارستانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روحی شارستانی
لغتنامه دهخدا
روحی شارستانی . [ ی ِ رِ ] (اِخ ) شاعر و مداح ابوالمظفر طمغاج خان حاکم ماوراءالنهر بود. در صبح گلشن نسبت او سیوستانی آمده است . این شعر از اوست :چه بوسه داد مرا یار بامداد پگاه زهی حلاوت لب لااله الااﷲز تاب حلقه ٔ زلفش زهی مذلت مهرز نور چهره ٔ خوبش خ...
-
واژههای مشابه
-
سبک روحی
لغتنامه دهخدا
سبک روحی . [ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) کمال تعلق . (غیاث ) (آنندراج ) : رخ از باغ سبکروحی نسیمی دهان از نقطه ٔ موهوم میمی . نظامی . || بلطافت سخن گفتن . (غیاث ) (آنندراج ). || شادمانی . نشاط : زآن حبه ٔ خضرا خور کز روی سبکروحی هرکو بخورد یک جو بر سیخ زن...
-
تازه روحی
لغتنامه دهخدا
تازه روحی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) در این شعر سوزنی ظاهراً بمعانی شادجانی ، روح را شاد و خوش داشتن ، روح را بشاش کردن و سبک روحی آمده است : تدبیر کرای خرِ رهی کن هم با سبکی هم بتازه روحی .سوزنی (دیوان خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 86).
-
تربیت روحی
لغتنامه دهخدا
تربیت روحی . [ ت َ ی َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تربیت روانی . رجوع به همین کلمه شود.
-
روحی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
روحی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدعلی ، شاعر اصفهانی ، متوفی بسال 1372 هَ .ق . رجوع به تذکره ٔشعرای معاصر اصفهان تألیف مهدوی ص 424 و 425 شود.
-
روحی انارجانی
لغتنامه دهخدا
روحی انارجانی . [ ی ِ اَ ] (اِخ ) از شاعران نامور آذربایجان ، و در نظم و نثر استاد بود. دیوان و منشآتی دارد. (از دانشمندان آذربایجان تألیف تربیت ص 161). سال زندگی او معلوم نیست .
-
روحی بخارایی
لغتنامه دهخدا
روحی بخارایی . [ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) (ملا...)شاعر نیمه ٔ اول قرن دهم (زنده در حدود 928هَ . ق .) ملازم شیبک خان بود. این دوبیت در تعریف شب از اوست :شبی همچون مرکب بود تاریک رهی در وی چو شق خامه باریک شده طاس سپهر از مشک سوده سواداندوده همچون دیگ دوده . (...
-
روحی بغدادی
لغتنامه دهخدا
روحی بغدادی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) شاعر عثمانی در قرن دهم هجری متوفی در 1014 هَ .ق . وی شاعری استاد و معتبر بود، سفری به استانبول کرد و از آنجا به قونیه و پس از آن به شام رفت و در همین شهر درگذشت . رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
-
روحی بک
لغتنامه دهخدا
روحی بک . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) رجوع به خالدی قدسی ، محمد در این لغت نامه شود.
-
روحی تبریزی
لغتنامه دهخدا
روحی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) حکاک ماهری بود و گاهی طبع خود را بشعر می آزمود. این بیت از اوست :از نگاه غضب آلود تو شد معلومم که ز من گفته حدیثی بتو صاحب غرضی .(دانشمندان آذربایجان تألیف تربیت ص 161 از مجمع الخواص ص 276).
-
روحی خالدی
لغتنامه دهخدا
روحی خالدی . [ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به خالدی قدسی ، محمد در این لغت نامه شود.
-
روحی دهلوی
لغتنامه دهخدا
روحی دهلوی . [ ی ِ دِ ل َ] (اِخ ) نام وی شیخ محمدعلی ، و از شاگردان شاه گلشن دهلوی بود. زمان زندگی وی معلوم نیست . رجوع به تذکره ٔ روز روشن تألیف صبا ص 262 و فرهنگ سخنوران شود.
-
روحی رازی
لغتنامه دهخدا
روحی رازی . [ ی ِ ] (اِخ ) برادر «نیستی رازی »، شاعر قرن دهم هَ . ق . از شاعران ری بود و شعر خوب میگفت . او راست این مطلع:نشان دهند رقیبان من مرا از توندیده ام من بیدل بجز جفا از تو. (از تحفه ٔ سامی ص 163).رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
-
روحی رنبیرپوری
لغتنامه دهخدا
روحی رنبیرپوری . [ ی ِ رَم ْ ] (اِخ ) رجوع به روحی زنبیرپوری شود.