کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روایی بخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روایی بخش
لغتنامه دهخدا
روایی بخش . [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) محلل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به روایی و روایی دادن و روایی بخشیدن شود.
-
واژههای مشابه
-
روایی بخشیدن
لغتنامه دهخدا
روایی بخشیدن . [ رَ ب َ دَ ] (مص مرکب ) روایی دادن . رجوع به روایی و روایی دادن شود.
-
روایی دادن
لغتنامه دهخدا
روایی دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رواج و رونق دادن . (ناظم الاطباء). رواج دادن . رایج کردن . گرمی و رونق بخشیدن : انفاق ؛ روایی دادن رخت و سلعه را. (منتهی الارب ) : می داد ز راه بینوایی کالای گشاده را روایی . نظامی .و رجوع به روایی و روا شود. || اذن ...
-
روایی داشتن
لغتنامه دهخدا
روایی داشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رواج داشتن . گرمی و رونق داشتن . رایج بودن : اکنون که ز هیچ سو نداردبازار هنروران روایی . کمال الدین اسماعیل . || شایستگی و سزاواری داشتن . قرب ومنزلت داشتن . مورد ستایش و محبت بودن . مورد تعظیم وتکریم قرار گرفتن :...
-
روایی گرفتن
لغتنامه دهخدا
روایی گرفتن . [ رَ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) روایی یافتن . رجوع به روایی یافتن شود.
-
روایی یافتن
لغتنامه دهخدا
روایی یافتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رواج و رونق حاصل کردن . (ناظم الاطباء). گرمی و رونق پیدا کردن . رایج شدن . روایی گرفتن : متاع از مشتری یابد روایی به دیده قدر گیرد روشنایی . نظامی .و رجوع به روایی گرفتن و روایی شود.|| منتشر شدن . (ناظم الاطباء). ب...
-
فرمان روایی
لغتنامه دهخدا
فرمان روایی . [ ف َ ما رَ ] (حامص مرکب ) فرمان روا شدن . فرمان روا بودن . فرمان فرمایی . حکومت . ریاست . (یادداشت به خط مؤلف ) : وزیر ملک صاحب سید احمدکه دولت بدو داد فرمان روایی . فرخی .ازیرا نخواهم که هرگز کسی رابود بر دلم جزتو فرمان روایی . قطران...
-
بی روایی
لغتنامه دهخدا
بی روایی . [ رَ ] (حامص مرکب ) ناروایی .عدم رواج . کساد. بیرونقی بازار. کاسدی : کاسدی و بی روایی از لب و دندانْت بر صدف و درّ و بر شکر زده داری . سوزنی .رجوع به روا شود.
-
جستوجو در متن
-
روائی بخش
لغتنامه دهخدا
روائی بخش . [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) رجوع به روایی بخش شود.
-
مجوز
لغتنامه دهخدا
مجوز. [ م ُ ج َوْ وِ ] (ع ص ) روادارنده ٔ کاری . (غیاث ). روادارنده و رواگرداننده ٔ کاری . (آنندراج ). کسی که تجویز می کند روایی و ناروایی چیزی را و رخصت می دهد کردن و یا نکردن کاری را. (ناظم الاطباء). روایی دهنده . روایی بخش . روا دارنده . روا کننده...
-
رونق
لغتنامه دهخدا
رونق .[ رَ / رُو ن َ ] (ع اِ) آب کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روایی . نیکویی . (مقدمه ٔ لغت جرجانی ص 2). پیشرفت امر. (فرهنگ فارسی معین ). تیزی بازار. گرمی بازار.معرب از روایی . (یادداشت مؤلف ) : و نظام مملکت و رونق دولت ... بازگشت . (سند بادنامه ...
-
یار
لغتنامه دهخدا
یار. (اِ) اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگیر. طرفدار. دستیار. مساعد. ولی . رِدْء : خرد باد همواره سالار تومباد از جهان جز خرد یار تو...