کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روایت کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روایت کننده
لغتنامه دهخدا
روایت کننده . [ رِ ی َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) راوی . (دهار). راوی . راویة. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). نقل کننده . حکایت کننده : واز فرزندان نعیم بن سعد روایت کنندگانیم . (تاریخ قم ص 278). و رجوع به روایت و روایت کردن و روایة شود.
-
واژههای مشابه
-
چارده روایت
لغتنامه دهخدا
چارده روایت . [ دَه ْ رِ ی َ ] (اِ مرکب ) مراد از چارده روایت شاگردان هفت امام قرائت است چراکه هر امام را دو شاگرداند. (آنندراج ) : عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظقرآن ز بر بخوانی در چارده روایت .حافظ (از آنندراج ).
-
روایت کردن
لغتنامه دهخدا
روایت کردن . [ رِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از قول کسی سخن یا خبری گفتن . نقل کردن . (ناظم الاطباء). نقل کردن گفته ٔ کسی . از گفته ٔ دیگری به غیبت او نقل کردن : اثر، اثارة؛ روایت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : اردشیر بابکان بزرگتر چیزی که از وی ر...
-
جستوجو در متن
-
راپرت چی
لغتنامه دهخدا
راپرت چی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) گزارش دهنده . || شرح دهنده . وصف کننده . نقل کننده . روایت کننده . حکایت کننده . داستان گوینده . قصه گوینده . بیان کننده . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).
-
ناقل
لغتنامه دهخدا
ناقل . [ ق ِ ] (ع ص ) برنده ٔ چیزی از جائی به جائی . (فرهنگ نظام ). از جائی به جائی برنده . (آنندراج ). آنکه چیزی را از جائی به جائی می برد. برنده و بردارنده و حمل کننده و کسی که چیزی را از جائی به جائی می برد. (ناظم الاطباء). از جائی به جائی برنده ....
-
راوون
لغتنامه دهخدا
راوون . (ع ص ، اِ) ج ِ راوی ، بمعنی روایت کننده . (از اقرب الموارد). راویان . روایت کنندگان . نقل کنندگان حدیث . رجوع به راوی در همین لغت نامه بمعانی مختلف شود.
-
راو
لغتنامه دهخدا
راو. [ وِن ْ ] (ع ص ) راوی . اعلال شده ٔراوی و اسم فاعل از ریشه «روی ». روایت کننده . ج ، راوون و رُواة. (از اقرب الموارد). رجوع به راوی شود.
-
مدلس
لغتنامه دهخدا
مدلس . [ م ُ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) آنکه تدلیس کند. که عیب مال را از خریدار نهان کند. (یادداشت مؤلف ). پنهان کننده ٔ عیب متاع بر خریدار. (آنندراج ). || مردم فریب . فریبنده . (یادداشت مؤلف ). خدعه کننده . || کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد. (فرهنگ ف...
-
گردآورنده
لغتنامه دهخدا
گردآورنده . [ گ ِ وَ رَدَ / دِ ] (نف مرکب ) گردکننده . فراهم کننده . جامع : روایت کرد ابوالقاسم بن غسان گردآورنده ٔ اخبار آل برمک . (تاریخ بخارا). رجوع به گرد آوردن شود.
-
والعهدة علی الراوی
لغتنامه دهخدا
والعهدةعلی الراوی . [ وَل ْ ع ُ دَ ت ُ ع َ لَرْ را ] (ع جمله ٔ اسمیه ) به گردن گوینده . بر عهده ٔ روایت کننده : حکایات و اخبار هر قوم از کتب مشهور... نقل می کنند و می نویسند والعهدة علی الراوی . (رشیدی ).
-
مقرر
لغتنامه دهخدا
مقرر. [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) قرار و آرام دهنده . || برقرارکننده و ثبات ورزنده . || باج و خراج برقرارکننده . || به اقرار آورنده . || بیان کننده و راوی و روایت کننده .(ناظم الاطباء) : محرر این فصول و مقرر این وصول محمد عوفی ... می گوید. (لباب الالباب ...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یزید. از پدرش از پیغمبر بطور مرسل روایت آورده که : حاجات را از خوبرویان بخواهید. ابوالفتح ازدی او را ضعیف دانست . ابن قانع او را در زمره ٔ صحابه شمرده . روایت کننده از حجاج ، هشام بن زیاد است .و او ضعیف می باشد. (لسان ...
-
مخلط
لغتنامه دهخدا
مخلط. [ م ُخ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آمیخته کننده . (غیاث ). آمیزنده و کسی که آمیزد بعض کار را به بعض و فساد افکند در آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آمیزنده و درهم کننده و فسادافکننده و برهم زننده . (ناظم الاطباء). تضریب کار. سخن چین ...