کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روانداز
لغتنامه دهخدا
روانداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) چیزی که در خواب بر رو اندازند مثل لحاف و پتوو شمد و غیر آنها. (فرهنگ نظام ). مقابل زیرانداز.- امثال :زیراندازش زمین است و رواندازش آسمان ، نظیر: آه ندارد با ناله سودا کند؛ یعنی بی نهایت بی چیز است . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
زیرانداز
لغتنامه دهخدا
زیرانداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) هر پارچه ای که در زیر پای گسترانند و نهالی و توشک . (ناظم الاطباء). فرش . مقابل روانداز. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا): زیراندازش زمین است و رواندازش آسمان . (یادداشت ایضاً). || فرشی است که زیر قلیان گذارند. (آنندراج ). پار...
-
بالاافکن
لغتنامه دهخدا
بالاافکن . [ اَ ک َ ] (نف مرکب ) به بالا افکننده . بالاانداز. بالااندازنده . || (اِ مرکب ) روانداز ازقبیل شمد و احرامی . پتو. لحاف . بالاپوش : ز بالاافکن شرب و نهالی شدم سرپا برهنه لاابالی .نظام قاری (دیوان ص 109).
-
بسترآهنگ
لغتنامه دهخدا
بسترآهنگ . [ ب َ ت َ هََ ] (اِ مرکب ) بمعنی لحاف باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ). جامه ٔ خواب . دواج . لحاف و روانداز. و رختخواب . (فرهنگ نظام ). || نهالی . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) : خوشا حال لحاف و بسترآه...
-
بالاپوش
لغتنامه دهخدا
بالاپوش . (اِ مرکب ) روپوش . آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند. || پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامه ٔخواب و بالاکش گویند. (آنندراج ). لحاف . (ناظم الاطباء). هرچه در وقت خواب بر رو اند...
-
دواج
لغتنامه دهخدا
دواج . [ دَ / دُ / دِ ] (معرب ، اِ) لحاف که پوشیده شود. (منتهی الارب ). دُواج که عامه آنرا دُوّاج می نامند، فارسی معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 147). || به معنی لحاف باشد. (برهان ) (از غیاث ).لحاف . رختخواب . بستر. (یادداشت مؤلف ) : ندارم خبر زَاص...