کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روارو
لغتنامه دهخدا
روارو. [ رَ رَ / رُو / رُ رُو ] (اِمص مرکب ) کثرت آمد و شد خلق . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). آمد و شد خلق در شادی یا شیون . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).بسیاری آمد و رفت مردم . (ناظم الاطباء) : سپیده دم ز لشکرگاه خسروسوی باغ سپید آمد روارو. نظامی ...
-
روارو
لغتنامه دهخدا
روارو. [ رُ وا ] (ص مرکب ، ق مرکب ) روبارو. روبرو. مقابل و مواجه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دغراء
لغتنامه دهخدا
دغراء. [ دَ ] (ع مص ) روارو درآمدن در حرب جای .(منتهی الارب ). دَغر. دغری ̍. و رجوع به دغری ̍ شود.
-
آنگونه
لغتنامه دهخدا
آنگونه . [ گو ن َ / ن ِ ] (صفت + اسم ) بر آنگونه . بدانگونه . بدانسان . بر آنسان : بدانگونه آن لشکر نامداربیامد روارو سوی کارزار. فردوسی .بدانگونه آن سنگ را برگرفت کزو ماند لشکر سراسر شگفت .فردوسی .
-
پولادسای
لغتنامه دهخدا
پولادسای . (نف مرکب ) که پولاد را ساید.بسیار سخت و محکم : روارو زنان تیر پولادسای در اندام شیران پولادخای . نظامی .چو شه دید کز سنگ پولادسای خراشیده میشد سم چارپای .نظامی .
-
دغر
لغتنامه دهخدا
دغر. [ دَ غ َ ] (ع مص ) بسودن سنگ به لب یا به دست . (از منتهی الارب ). بوسیدن یا دست کشیدن . (از اقرب الموارد). || بدخویی . (منتهی الارب ). بد شدن خلق و خوی . (از اقرب الموارد). || روارو درآمدن در حرب جای . (از منتهی الارب ). حمله کردن بدون تثبت و دق...
-
دغری
لغتنامه دهخدا
دغری . [ دَ را / دَ غ َ را ] (ع مص ) روارو درآمدن در حرب جای . (منتهی الارب ). حمله بر دشمن بدون رعایت ترتیب نظامی . (ناظم الاطباء). || (اِ) گویند دغری لا صَفّی ̍ و یا دغرا لا صفا؛ یعنی درآیید بر دشمن و حمله کنید و برای آنها صف نبندید. (ازمنتهی الارب...
-
باغ سپید
لغتنامه دهخدا
باغ سپید. [ غ ِ س َ ] (اِخ ) نام باغی است . (آنندراج ). ظاهراًباغ سپید، باغی سلطنتی بوده در بردع . (از حاشیه ٔ وحید دستگردی بر خسرو و شیرین نظامی ص 95). باغی که نوشابه بکنار بردع ساخته بود. (هفت قلزم ) : سپیده دم ز لشکرگاه خسروسوی باغ سپید آمد روارو....
-
هزاهز
لغتنامه دهخدا
هزاهز. [هََ هَِ ] (ع اِ) در مؤیدالفضلا در جنب لغات فارسی نوشته شده . جنبش و حرکتی را گویند که از ترس خصم در میان لشکر به هم رسد، و در کنزاللغه به معنی فتنه ها نوشته شده که جمع فتنه باشد. (برهان ). فتنه ها که مردمان در آن جنبند. (منتهی الارب ). آشوب ...
-
پولادخای
لغتنامه دهخدا
پولادخای . (نف مرکب ) مرد یا اسب قوی و پرزور. آهن خای . صاحب انجمن آرا گوید: کنایه از اسب پرزور باشد و آن را آهن رگ و آهنین رگ نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). و آهن خای یعنی لجام خای ، چه وقتی اسب مستعد دویدن است لجام و دهنه میخاید : ز آواز او اندر آ...
-
دغر
لغتنامه دهخدا
دغر. [ دَ ] (ع مص ) فشردن کسی را تاآنکه بمیرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راندن . (منتهی الارب ). دفع. (اقرب الموارد). || سپوختن در حلق و برداشتن زن کام کودک را به انگشت . (از منتهی الارب ). سپوختن و ملاژه برداشتن . (المصادر زوزنی ) (از ...
-
سای
لغتنامه دهخدا
سای . (نف مرخم ) فاعل ساییدن را گویند که ساینده باشد. (برهان ). ساینده . (شرفنامه ) : جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجاسایه اندازد همای چتر گردون سای تو. حافظ.- اوج سای : در آن سنگ بسته دز اوج سای عمارتگری کرد بسیار جای . نظامی .- پریسای (افساینده ) : ...
-
لشکرگاه
لغتنامه دهخدا
لشکرگاه . [ ل َ ک َ ] (اِ مرکب ) معسکر. (منتهی الارب ). لشکرگه . جای لشکر. لشکرجای . اردو. رجوع به در اندره شود : چون خوشنواز [پادشاه هیاطله ] این سخن بشنید به سرحدّ بلخ آمد و طخارستان و سپاه گرد کرد و لشکرگاه بزد و دانست که با فیروز برنیاید و سپاه ا...
-
نوآیین
لغتنامه دهخدا
نوآیین . [ ن َ / نُو آ ] (ص مرکب ) زیبا. آراسته . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آئین . (فرهنگ فارسی معین ). نوآئین : نوروز جهان چون بت نوآئین از لاله همه کوه بسته آذین . کسائی .به پیشش بتان نوآئین به پای ...