کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رواج داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رواج داشتن
لغتنامه دهخدا
رواج داشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رونق و گرمی داشتن . روایی داشتن . پررونق و پر آب و تاب بودن . رجوع به رواج شود : حرف دعوی در میان باطلان دارد رواج هست در بتخانه گلبانگی دگر ناقوس را.صائب .
-
واژههای مشابه
-
رواج پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
رواج پذیرفتن .[ رَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) روایی گرفتن . پررونق شدن . گرمی و رونق گرفتن . رجوع به رواج شود : طعن بوجهل رواجی نپذیرد هرگزهر کجا فاش بود معجزه ٔ پیغمبر.سیف اسفرنگ .
-
رواج دادن
لغتنامه دهخدا
رواج دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) رونق دادن . روایی بخشیدن . آب و تاب بخشیدن . رایج کردن . ترویج کردن . رجوع به رواج شود : چنان منادی عشق است در درون خراب که آنکه میدهد این ملک را رواج یکی است .ملا وحشی (از آنندراج ).
-
رواج گرفتن
لغتنامه دهخدا
رواج گرفتن . [ رَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رونق و گرمی پیدا کردن . رایج شدن . رواج یافتن . رجوع به رواج شود.
-
رواج یافتن
لغتنامه دهخدا
رواج یافتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رواج گرفتن . رونق و گرمی پیدا کردن . رایج شدن . رجوع به رواج گرفتن و رواج شود.
-
رواج شکستن
لغتنامه دهخدا
رواج شکستن . [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بی رونق کردن . از آب و تاب انداختن . بی خریدار کردن : گر محتسب رواج می ناب بشکنداز لعل میکش تو رسانم دماغ را. نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).رواج قمریان از ناله ٔ من چو قد سرو از آن بالا شکسته .کلیم (از آنندرا...
-
رواج کار
لغتنامه دهخدا
رواج کار. [ رَ ] (ص مرکب ) رایج و روان درداد و ستد و جز آن . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
رواج گاه
لغتنامه دهخدا
رواج گاه . [ رَ ] (اِ مرکب ) بازارگاه . (ناظم الاطباء). جای روایی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
جستوجو در متن
-
رونق داشتن
لغتنامه دهخدا
رونق داشتن . [ رَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) رواج داشتن . جلوه داشتن . روایی داشتن : ز مشرق تا حد مغرب شناسد هرکه دین داردکه دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد. امیرمعزی (از آنندراج ).|| گرمی بازار داشتن . تیزبازار بودن . مقابل کساد و رکود داشتن .
-
رایج شدن
لغتنامه دهخدا
رایج شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روایی گرفتن . روان شدن . رواج داشتن .
-
سایر بودن
لغتنامه دهخدا
سایر بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب )رایج بودن . متداول بودن . معمول بودن . رواج داشتن .
-
روایی داشتن
لغتنامه دهخدا
روایی داشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رواج داشتن . گرمی و رونق داشتن . رایج بودن : اکنون که ز هیچ سو نداردبازار هنروران روایی . کمال الدین اسماعیل . || شایستگی و سزاواری داشتن . قرب ومنزلت داشتن . مورد ستایش و محبت بودن . مورد تعظیم وتکریم قرار گرفتن :...
-
بروبرو
لغتنامه دهخدا
بروبرو. [ ب ُ رَ / رُو ب ُ رَ / رُو ] (اِمص مرکب ) کلماتی که پیشاپیش بزرگان گاه عبور از کوی و برزن گفتندی . (یادداشت دهخدا). بردابرد. برد. || رواج کار و رونق بازار. (فرهنگ لغات عامیانه ). - بروبرو داشتن ؛ مرتبت و اقتداری را مالک بودن . (یادداشت دهخد...