کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رواء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رَ ] (اِخ ) چاه زمزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نامی است برای چاه زمزم . (از معجم متن اللغة). اسمی است از اسامی زمزم . (از معجم البلدان ).
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رَ ] (ع ص ) آب سیراب کننده . (دهار). آب خوشگوار و سیراب کننده . (از اقرب الموارد). ماء رواء؛ آب خوشگوار و سیراب کننده . (منتهی الارب ). الرواء من الماء؛ آب خوشگواری که در آن برای واردان سیرابی باشد. آب بسیار سیراب کننده . (معجم متن اللغة) .
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رِ ] (ع اِ) رسنی است که بدان بار بر شتر بندند. ج ، اَرْویة. (منتهی الارب ). ریسمانی که بدان بار برشتر بندند. (برهان قاطع). رسنی که با آن امتعه بر شتر بندند. (از اقرب الموارد). ریسمانی که بدان متاع بر چهارپا بندند. (از معجم متن اللغه ). || ریس...
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَیّان . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رَیّان شود. || ج ِ رَیّا مؤنث رَیّان . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به رَیّا شود.
-
رواء
لغتنامه دهخدا
رواء. [ رُ ] (ع اِ) منظر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیدار. (منتهی الارب ). چهره . روی . سیما. (ناظم الاطباء) : گر روا گشت بر اوباش جهان زرق جهان تو چو اوباش مرو بر اثر زرق و رواش . ناصرخسرو.فرخج کوری بدطلعتی چنانکه به است کلنج کیر خر مغ از او به روی...
-
واژههای مشابه
-
ربیعةبن رواء
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن رواء. [ رَ ع َت ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) عنسی . طبرانی و دیگران او را در عداد صحابه آورده و گفته اند او روزی هنگام شام بر حضرت وارد شد، حضرت او را بشام دعوت کرد او نیز در خدمت حضرت بصرف شام پرداخت و حضرت فرمود بگو اشهد ان لا اله الا اﷲ و ان محمداً ع...
-
واژههای همآوا
-
رواع
لغتنامه دهخدا
رواع . [ رُ ] (ع اِ) ترس . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از معجم متن اللغة). || حرب . (تاج العروس ) (از معجم متن اللغة). جنگ .
-
رواع
لغتنامه دهخدا
رواع . [ رُ ] (ع مص ) بازگردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بازگشتن به موضع خود. (از معجم متن اللغة). || ترساندن . || ترسیدن . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رَوع . (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رُؤوع . (معجم متن...
-
جستوجو در متن
-
ارویه
لغتنامه دهخدا
ارویه . [ اَرْ ی َ ] (ع اِ) ج ِ رِواء، به معنی رسنی که بدان بار بر شتر بندند. (منتهی الارب ).
-
چاه زمزم
لغتنامه دهخدا
چاه زمزم . [ هَِ زَ زَ ] (اِخ ) چاه معروفی است در شهر مکه . بئر زمزم . رَواء. (منتهی الارب ). رجوع به زمزم شود.
-
روی و روای
لغتنامه دهخدا
روی و روای . [ ی ُ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مرکب از روی فارسی به معنی وجه و رواء عرب به معنی منظر و دیدار. (یادداشت مؤلف ) : قرخج کوری بدطلعتی چنانکه به است کلنج ... -یر خزمغ ازو به روی و روای .سوزنی .
-
ریا
لغتنامه دهخدا
ریا. [ رَی ْ یا ] (ع ص ) مؤنث رَیّان . زن سیراب . ج ، رِواء. (منتهی الارب ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریان شود. || (اِ) بوی خوش . گویند: ریا ریح طیبة من نفحة ریحان و غیره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بوی . بوی خوش . (دهار).