کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهينة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رهینه
لغتنامه دهخدا
رهینه . [ رَ ن َ ] (ع ص ، اِ) رهینة. مؤنث رهین . مرهونه . زن گروی . زن گروگان . || گروی . گروگان . وثیقه . (یادداشت مؤلف ). گرو. (دهار). آنچه گرو گذاشته شود. (از اقرب الموارد). گروگان . (مهذب الاسماء). گروی . و مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، و از آ...
-
جستوجو در متن
-
رهائن
لغتنامه دهخدا
رهائن . [ رَ ءِ ] (ع اِ) رهاین . ج ِ رهینه . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ رهینه به معنی گروی . (آنندراج ). رجوع به رهینه شود.
-
گروی
لغتنامه دهخدا
گروی . [گ ِ رُ ] (ص نسبی ) شیئی که به گرو داده شده . چیزی که به مورد رهن سپرده شده . مال مرهونه . رهین . رهینه . مرهون . مُرتَهَن . (منتهی الارب ). رجوع به گِرَو شود.
-
ذوالقوس
لغتنامه دهخدا
ذوالقوس . [ ذُل ْ ق َ ] (اِخ ) لقب سنان بن عامر. واز آن روی او را ذوالقوس گویند که کمان خویش بجای هزار شتر در قتل حارث بن ظالم نعمان اکبر رهینه داد.
-
کارگشائی
لغتنامه دهخدا
کارگشائی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل کارگشا. یاری کردن . دلالی . وکالت . با کردن صرف میشود. || بانک کارگشائی ؛ بانک رهینه های منقول .
-
استرهان
لغتنامه دهخدا
استرهان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرو خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب گرو کردن .بگرو ستانیدن . بگرو ستاندن خواستن . رهینه طلبیدن .
-
غورین
لغتنامه دهخدا
غورین . (اِخ ) زمینی است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). عبقسی گوید : الم تر کعباً کعب غورین قد قلامعالی هذا الدهر غیر ثمان فمنهن تقوی اﷲ بالغیب ، انهارهینة ما تجنی یدی و لسانی و منهن جری جحفلا لجب الوغی الی جحفل یوماً فیلتقیان و منهن شربی الکأس و...
-
وثیقة
لغتنامه دهخدا
وثیقة. [ وَ ق َ ] (ع ص ) تأنیث وثیق . (اقرب الموارد). || (اِ) عهدنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || آنچه بدان استواری نمایند در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گروی . گروگان . رهینه . گرو. || نامه ٔ خرید و ف...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) چغانی . عبداﷲبن احمدبن محمدبن مظفربن محتاج در سنه ٔ 337 هَ . ق . که فیمابین ابوعلی چغانی و امیر نوح صلح افتاد ابوعلی او را بعنوان رهینه ٔ صلح ببخارا فرستاد و وی معزّز و مکرّم در خدمت امیر نوح بسر می برد تا...
-
ضمن
لغتنامه دهخدا
ضمن . [ ض ِ ] (ع اِ) ضمن الکتاب ؛ طی آن است . گویند: کان ذلک فی ضمنه ؛ ای طیّه . (منتهی الارب ). شکن و نورد کتاب و جز آن . (منتخب اللغات ). اندرون . (غیاث ) : و رهینه ٔ دوام ملک در ضمن آن به دست آید. (کلیله و دمنه ). عتبی می گوید و آن رساله را به اشا...
-
ناراین
لغتنامه دهخدا
ناراین . [ ی َ ] (اِخ ) از قلاع هندوستان بوده که به دست سلطان محمود غزنوی گشوده شد. مؤلف تاریخ دیالمه و غزنویان آرد: سلطان محمود پس از فتح قلعه ٔ بهم نغز به غزنین مراجعت کرد و در همان اوان جمعی ازدرباریان وی راجع به نفایس و ذخایر قلعه ٔ ناراین گفتگو...
-
گروگان
لغتنامه دهخدا
گروگان . [ گ ِ رَ / رُو ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرهون . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (جهانگیری ). رهینه . (مهذب الاسماء). شی ٔ یا شخصی که در مقابل وام یا برای اطمینان خاطر به رهن گذارند. چیزی که به گرو گذاشته میشود : ولیکن مراگروگان...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن مختار الواسطی النحوی العدل . مکنی به ابوعلی . برادرزاده ٔ ابوالفتح محمدبن محمدبن جعفربن مختار نحوی . وفات وی پس از سال 500 هَ . ق . بود و او را بواسط بازماندگان است . وی نحو از ابوغالب بن بشران فرا گرفت . و م...
-
گرو
لغتنامه دهخدا
گرو. [ گ ِ رَ / رُو ] (اِ) ارمنی گرو (رهن )، پهلوی گرو [ نوشته میشود گروبو ] (رهن )، ظاهراً از پارسی باستان گرابا . گروگان فارسی از همین ماده است . افغانی گرو (رهن ) «هوبشمان ص 92». پول یا مال یا چیزی دیگرکه قرض گیرنده نزد قرض دهنده (یا امیر و پادشاه...